فیک بی تی اس بی تی اس کیپاپ ویسگون bts شوگا فیک شوگا فیک
#فیک_بی_تی_اس #بی_تی_اس #کیپاپ #ویسگون #bts #شوگا #فیک_شوگا #فیک_یونگی#مین_یونگی
پارت۲۱
از زبان ات
پشت سر ارباب به طبقه پایین رفتم و با رسیدن به طبقه اول ارباب رو به سمت میز همراهی کردم ؛وقتی به میز غذاخوری رسیدیم، صندلی رو واسه ارباب عقب کشیدم تا بشینه بعد از نشستن ارباب یه تعظیم کوچیک کردمو کنارشون وایسادم البته وظیفه این بود وَ منم موظف
میز رنگینی بود امیدوارم اربابم از غذا پخته بودم خوشش بیاد
همینجور وایساده بود که با صدای ارباب به خودم اومدم
_ات
+بله ارباب
_بیا بشین
+بلههه؟؟
_کری؟گفتم بیا بشین سر میز غذا ،غذا بخور؛فهمیدی یا بگم برات مترجم بیارن واسه ترجمه حرفم(با حرف آخرش سرشو بلند میکنه و به ات نگاه میکنه)
+آخ...خه ارباب.....
_آخه چی...ها..(سوالی نگا میکنه)
+آخه من یه خدمتکار سادم و نمیتونم همچین جسارتی رو بکنم (سرشو انداخته پایین)
_نترس جسارت نیس... اگه من بگم جسارت نیی.. حالا هم که گفتم جسارت حساب نمیشه چون من اربابتمو این یه دستورع ..... وَ اگع پیروی نکنی جسارتع..دع بیا دیگع من صبور نیستم فک کنم جز قانونایی که بهت گفته بودم اینم بود که از دستورا پیروی کن اگه این کارو نکنی...تنبیه میشی ..مجازاتتم سخته فک نکن چون سنت کمه بهت رحم میکنم ...حالا هم بیا بشیییینننن(آخرش با داد)
+رفتم نشستم رو صندلی که تقریبا دور بود.. ارباب شروع به خوردن کرد ولی من سرم پایین بود و بدون حرکت وایساده بود که ارباب گفت
_این غذا هارو پختن برا خوردن نع دکور ..پع بخور
+چ..چشم
_ظرفتو بده به من
+ها ...آها ب.ب.بله
ظرفشو میده به یونگی که یونگی میگه
_.....
بلایک🍓🍒
پارت۲۱
از زبان ات
پشت سر ارباب به طبقه پایین رفتم و با رسیدن به طبقه اول ارباب رو به سمت میز همراهی کردم ؛وقتی به میز غذاخوری رسیدیم، صندلی رو واسه ارباب عقب کشیدم تا بشینه بعد از نشستن ارباب یه تعظیم کوچیک کردمو کنارشون وایسادم البته وظیفه این بود وَ منم موظف
میز رنگینی بود امیدوارم اربابم از غذا پخته بودم خوشش بیاد
همینجور وایساده بود که با صدای ارباب به خودم اومدم
_ات
+بله ارباب
_بیا بشین
+بلههه؟؟
_کری؟گفتم بیا بشین سر میز غذا ،غذا بخور؛فهمیدی یا بگم برات مترجم بیارن واسه ترجمه حرفم(با حرف آخرش سرشو بلند میکنه و به ات نگاه میکنه)
+آخ...خه ارباب.....
_آخه چی...ها..(سوالی نگا میکنه)
+آخه من یه خدمتکار سادم و نمیتونم همچین جسارتی رو بکنم (سرشو انداخته پایین)
_نترس جسارت نیس... اگه من بگم جسارت نیی.. حالا هم که گفتم جسارت حساب نمیشه چون من اربابتمو این یه دستورع ..... وَ اگع پیروی نکنی جسارتع..دع بیا دیگع من صبور نیستم فک کنم جز قانونایی که بهت گفته بودم اینم بود که از دستورا پیروی کن اگه این کارو نکنی...تنبیه میشی ..مجازاتتم سخته فک نکن چون سنت کمه بهت رحم میکنم ...حالا هم بیا بشیییینننن(آخرش با داد)
+رفتم نشستم رو صندلی که تقریبا دور بود.. ارباب شروع به خوردن کرد ولی من سرم پایین بود و بدون حرکت وایساده بود که ارباب گفت
_این غذا هارو پختن برا خوردن نع دکور ..پع بخور
+چ..چشم
_ظرفتو بده به من
+ها ...آها ب.ب.بله
ظرفشو میده به یونگی که یونگی میگه
_.....
بلایک🍓🍒
۵.۷k
۲۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.