𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt⁵"
𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt⁵"
من کلی خوابیدم... بیدار شدم کلی خوداکی خوردم... یه جر و بحث هم با هیون شد...
یکم مجله های مزخرف رو خوندم که هواپیما یه تکون ترسناکی خورد و وایستاد.
با صدای مهماندار فهمیدم رسیدیم سئول!
قلبم از هیجان محکم به سی//نه میکوبید...
با هیجان بلند شدیم و دونه دونه پیاده شدیم.
وقتی از هواپیما خارج شدم اول یه نفس عمیقی کشیدم.
کشورممم... نمیدونم چرا اشک تو چشمام جمع شده بود!
مامان با خوشحالی پیاده شد و اونم ظاهرا احساساتی شده بود...
اولین قطره اشکم که سر خورد ناخداگاه گریه ام شدت گرفت که بابا جلو اومد و آروم بغلم کرد.
انگار رو ابرا بودم... اینقدر هیجان برام خطرناک نبود؟!
تا لحظه گرفتن چمدون ها هیچی هیچی متوجه نمیشدم...
منگ بودم فقط با نیش باز اشک میریختم.
وقتی چمدون چرخید و اومد سمتم به خودم اومدم و خواستم برش دارم که کمی از کنارم گذشت یهو خیز برداشتم که بهش برسم که با سر تو سی//نه ی مردونه ای فرو رفتم!
سرم رو بالا آوردم و... چقدر خوشتیپ بود...
محو شده به ل.....باش خیره بودم!
پیرسینگ ل....باش زیادی جذاب به نظر میرسید!
نمیدونم چرا چیزی زیر دلم داشت میرقصید...
+وای... ببخشید خانم
کمی ازم فاصله گرفت و من محو تمام حرکاتش شدم!
محو موهای مشکیش... محو خالکوبی دستاش... محو نگاهش و ل...باش!
یهو از حالت مسخ شده در اومدم و جیغ زدم:
آرا: چمدونمممممم
چشماش گرد شد و برگشت به پشت سرش نگاه کرد و یهو....
من کلی خوابیدم... بیدار شدم کلی خوداکی خوردم... یه جر و بحث هم با هیون شد...
یکم مجله های مزخرف رو خوندم که هواپیما یه تکون ترسناکی خورد و وایستاد.
با صدای مهماندار فهمیدم رسیدیم سئول!
قلبم از هیجان محکم به سی//نه میکوبید...
با هیجان بلند شدیم و دونه دونه پیاده شدیم.
وقتی از هواپیما خارج شدم اول یه نفس عمیقی کشیدم.
کشورممم... نمیدونم چرا اشک تو چشمام جمع شده بود!
مامان با خوشحالی پیاده شد و اونم ظاهرا احساساتی شده بود...
اولین قطره اشکم که سر خورد ناخداگاه گریه ام شدت گرفت که بابا جلو اومد و آروم بغلم کرد.
انگار رو ابرا بودم... اینقدر هیجان برام خطرناک نبود؟!
تا لحظه گرفتن چمدون ها هیچی هیچی متوجه نمیشدم...
منگ بودم فقط با نیش باز اشک میریختم.
وقتی چمدون چرخید و اومد سمتم به خودم اومدم و خواستم برش دارم که کمی از کنارم گذشت یهو خیز برداشتم که بهش برسم که با سر تو سی//نه ی مردونه ای فرو رفتم!
سرم رو بالا آوردم و... چقدر خوشتیپ بود...
محو شده به ل.....باش خیره بودم!
پیرسینگ ل....باش زیادی جذاب به نظر میرسید!
نمیدونم چرا چیزی زیر دلم داشت میرقصید...
+وای... ببخشید خانم
کمی ازم فاصله گرفت و من محو تمام حرکاتش شدم!
محو موهای مشکیش... محو خالکوبی دستاش... محو نگاهش و ل...باش!
یهو از حالت مسخ شده در اومدم و جیغ زدم:
آرا: چمدونمممممم
چشماش گرد شد و برگشت به پشت سرش نگاه کرد و یهو....
۳.۷k
۳۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.