سادیسمی
#سادیسمی
پارت 24
قبرتو کندی..
* جونگ کوک با نزدیک شدن بهش .. دستشو روی شونه"هان " گذاشت ..
درسته اسم اون عوضیی هان بود ..
اون دوست قدیمی جونگ کوک بود .. ولی چی شد که دشمن هم شدن .. ؟
* جونگ کوک رو صورت هان زل زد و خیلی رک و محکم بهش گفت..
- بهتره .. از زندگی من دور باشی ..( جدی)
* جونگ کوک بعد گفتن این حرف از اون خراب شده بیرون اومد
و هانی که ... به خاطر خراب شدن نقشش عصبی بود ..
هان با نشست روی صندلیی که اونجا بود .. سرشو با دستاش گرفت .. و داد زد و گفت ..
٫ عوضییی .. ( داد)
اون چطور فهمیده ..( آروم و عصبی)
اون دختره احمق ..
خوبه بهش گفتم .. نباید کسی بفهمه ..( عصبی)
* جونگ کوک .. وقتی از اونجا اومد بیرون ..
به یکی از بادیگاردا علامت داد که اونجا رو آتیش بزنن..
وقتی مطمئن شد .. نقشش عملی شده با یه نیشخند سوار ماشینش شد و به سمت عمارت راه افتاد...
وقتی رسید پیاده شد و رفت تو ..
به سمت اتاق کارش رفت و خودشو رو صندلی پرت کرد .. و دستشو به سمت کراواتش برد و کشید و شلش کرد .. سرشو به صندلی تکیه داده چشماشو بست ..
با فکر کردن به آت .. آروم چشماشو باز کرد ..
حتما الان خوابه ..
جونگ کوک پاشد .. و به سمت اتاق رفت .. آروم در و باز کرد .. و آتی که مثل خرگوش خوابیده بود ..
جونگ کوک یه لبخند به خاطر این کیوت بودن آت زد و اومد داخل و درو بست ....
به سمت حموم رفت .. خسته به زور به دوش ده مینی گرفت و حولرو دور پایین تنش پیچید و اومد بیرون .. ( بچها اتاقشون مشترکه ها 😐 گفتم بد برداشت نکنین)
لباساش و پوشید و اومد آروم کنار آت دراز کشید و ..
پارت 24
قبرتو کندی..
* جونگ کوک با نزدیک شدن بهش .. دستشو روی شونه"هان " گذاشت ..
درسته اسم اون عوضیی هان بود ..
اون دوست قدیمی جونگ کوک بود .. ولی چی شد که دشمن هم شدن .. ؟
* جونگ کوک رو صورت هان زل زد و خیلی رک و محکم بهش گفت..
- بهتره .. از زندگی من دور باشی ..( جدی)
* جونگ کوک بعد گفتن این حرف از اون خراب شده بیرون اومد
و هانی که ... به خاطر خراب شدن نقشش عصبی بود ..
هان با نشست روی صندلیی که اونجا بود .. سرشو با دستاش گرفت .. و داد زد و گفت ..
٫ عوضییی .. ( داد)
اون چطور فهمیده ..( آروم و عصبی)
اون دختره احمق ..
خوبه بهش گفتم .. نباید کسی بفهمه ..( عصبی)
* جونگ کوک .. وقتی از اونجا اومد بیرون ..
به یکی از بادیگاردا علامت داد که اونجا رو آتیش بزنن..
وقتی مطمئن شد .. نقشش عملی شده با یه نیشخند سوار ماشینش شد و به سمت عمارت راه افتاد...
وقتی رسید پیاده شد و رفت تو ..
به سمت اتاق کارش رفت و خودشو رو صندلی پرت کرد .. و دستشو به سمت کراواتش برد و کشید و شلش کرد .. سرشو به صندلی تکیه داده چشماشو بست ..
با فکر کردن به آت .. آروم چشماشو باز کرد ..
حتما الان خوابه ..
جونگ کوک پاشد .. و به سمت اتاق رفت .. آروم در و باز کرد .. و آتی که مثل خرگوش خوابیده بود ..
جونگ کوک یه لبخند به خاطر این کیوت بودن آت زد و اومد داخل و درو بست ....
به سمت حموم رفت .. خسته به زور به دوش ده مینی گرفت و حولرو دور پایین تنش پیچید و اومد بیرون .. ( بچها اتاقشون مشترکه ها 😐 گفتم بد برداشت نکنین)
لباساش و پوشید و اومد آروم کنار آت دراز کشید و ..
۱۱.۲k
۱۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.