ᎮᎪᎡᎢ 17 عشق دردناک
ᎮᎪᎡᎢ 17 عشقدردناک
اجوما:اما.....
تهیونگ:اون الان دارو هاشو خورده و خوابیده.....پ.س
اجوما:نه لطفاً برید کنار ارباب جانگ دستور دادن الان ایشون در عمارت تشریف داشته باشند.....
کوک:تهیونگ بیا این ور من میبرمش.....
ویو کوک
ب سمت تخت رفتم و براید استایل ات و ب/غ/ل کرمو از پله ها همراه اجوما پایین رفتم تهیونگ رفت ماشینو روشن کنه هنوز یکم مست بودم وقتی ب ات تو ب/غ/ل/م نگاه کردم ی.....
تهیونگ:کوک..بیااا
با صدای تهیونگ از افکارم بیرون اومدم.....
رسیدیم بردم گذاشتمش رو تخت.... و رفتیم
فردا صبح.....
ات ویو
با صداهایی ک از تو سالن میومد بیدار شدم قلبم دوباره شروع ب درد گرفتن کرد توی ی لحظه اتفاقات دیشب از جلو چشام رد شد....
ات:واییی الان چیکار کنم....
من چیکار کردم اون منو ببینه میکشم...
ولی دوباره این درد......باید ب بورا زنگ بزنم شاید بتونه کمکم کنه نباید بزارم کسی چیزی بفهمه....
اجوما:اما.....
تهیونگ:اون الان دارو هاشو خورده و خوابیده.....پ.س
اجوما:نه لطفاً برید کنار ارباب جانگ دستور دادن الان ایشون در عمارت تشریف داشته باشند.....
کوک:تهیونگ بیا این ور من میبرمش.....
ویو کوک
ب سمت تخت رفتم و براید استایل ات و ب/غ/ل کرمو از پله ها همراه اجوما پایین رفتم تهیونگ رفت ماشینو روشن کنه هنوز یکم مست بودم وقتی ب ات تو ب/غ/ل/م نگاه کردم ی.....
تهیونگ:کوک..بیااا
با صدای تهیونگ از افکارم بیرون اومدم.....
رسیدیم بردم گذاشتمش رو تخت.... و رفتیم
فردا صبح.....
ات ویو
با صداهایی ک از تو سالن میومد بیدار شدم قلبم دوباره شروع ب درد گرفتن کرد توی ی لحظه اتفاقات دیشب از جلو چشام رد شد....
ات:واییی الان چیکار کنم....
من چیکار کردم اون منو ببینه میکشم...
ولی دوباره این درد......باید ب بورا زنگ بزنم شاید بتونه کمکم کنه نباید بزارم کسی چیزی بفهمه....
۷.۲k
۰۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.