عشقدردناک

ᎮᎪᎡᎢ 19 عشق‌دردناک
ویو تهیونگ
داخل جلسه اصلا تمرکز نداشتم همش ب فکر ات بودم......
هیچ کدوم از کارای دیشبم.......نمیدونم چرا اینکارو کردم....ولی ل/باش خیلی خوش مزه بودن دلم میخواد دوباره دستشون کنم.....
هعی...هعی.....هعیییی....من الان ازش خوشم میاد؟
عوففففف فکرش دیوونم می‌کنه دیشب خیلی خوب بود....


(گوشی تهیونگ زنگ میخوره)
کوک:الو
تهیونگ:هومم چی میخوای ؟
کوک:امشب می‌خوام خانواده جانگ و دعوت کنم بیا اونجا الان......همین الان.....سریع(داد
تهیونگ:خوووو
تهیونگ:ولی چرا توکه.....
کوک:فضولیش ب تو نیومده......
(گوشیو قطع می‌کنه)


کوک:امشب ب بهترین نحوه حالیش میکنم سرب سر کی گذاشته من رئیس باند مافیای اگ نتونم ی نفرو ساکت کنم.....از علف ه/ر/زم کمترم.......

راوی:کوک تو راه با یکی از خدمتکارای ات مواجه میشه و ب روش خودش با حرفای مرموز می‌فهمه ک ات قرار تنبیه بشه....پس ی نقشه انتقام می‌ریزه.....
دیدگاه ها (۲)

ᎮᎪᎡᎢ 20 عشق‌دردناکویو اتبعد از نیم ساعت توی وان خوابم بر ...

ᎮᎪᎡᎢ 21 عشق‌دردناکات: مامان....(با داد و گریهویو ات وقتی ...

ᎮᎪᎡᎢ 18 عشق‌دردناکات ویونمی‌خواستم با کسی روبرو شم پس رفت...

ᎮᎪᎡᎢ 17 عشق‌دردناکاجوما:اما.....تهیونگ:اون الان دارو هاشو...

پارت ۸

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط