رمان فیک‹دریایی جادویی›🌊 𔘓
رمان فیک‹دریایی جادویی›🌊𔘓
پارت⁵²
𖧷┅┄┅┄┄┅𔘓┅┄┄┅┄┅𖧷
حواسم بود که حواسش بهم هست.
بالاخره دانشگاه تموم شد و من ازادددد شدم.
داشتم میرفتم سمت خیابون که صدای جیهوپ اومد:ماشین نداری، بشین تا برسونمت.
من: ممنون، نمیخوام.
جیهوپ: نورانننننن!وقتی بهت میگم بشین یعنی بشین حرف اضافه ممنوعععع.
من:منتظر سونام،نمیخوام بشینم.
جلوی اون همه جمعیت اومد جلوم و دستمو گرفت و نشوندم توی ماشین.
من: چیکارررر میکنیییی؟
جیهوپ: تو حرف خوش حالیت نمیشه.
ایش.
یه امروز بدون بادیگارد اومده بود.
جیهوپ: نوران..این کارات یعنی چی؟چرا جواب پیامکامو نمیدی؟
سکوت کردم.
هیچ جوابی نداشتم.
نگام کرد.
جیهوپ:چرا هیچی نمیگی..؟من کار اشتباهی کردم؟
بغض لعنتیم مانع نفس کشیدنم میشد.
رسیدیم توی کوچه.
خواستم پیاده بشم که ماشینو یهو کشوند داخل حیاط.
جیهوپ: تا وقتی جوابمو ندی جای نمیری.
با چشمای گشاد نگاش کردم.
دستمو گرفت و دنبال خودش کشوند.
من: ولمممم کننن جیهوپپپپ،باید برم خونه امم.
منو به زور برد داخل و درو قفل کرد. نشوندم روی مبل و خودشم نشست بغلم.
جیهوپ: منتظرم نوران،جوابمو بده.
من: جواب چیوووو؟
جیهوپ: چرااا جواب پیامکا و زنگامو نمیدی؟ میام دم خونت درو باز نمیکنی؟
من: مامانم مریضه..سرم شلوغه معمولا اونجام.
با یه حالت خاصی توی چشمام نگاه کرد.
جیهوپ: به دروغ گفتنت ادامه بده.
نگاهمو ازش دزدیدم. اصلا نمیتونم دروغ بگم، درجا لو میرم.
جیهوپ:هرچی شده، باید بهم بگی.
چشمامو روی هم فشار دادم.
من: اره..خاله ام زنگ زد، گفت عاشق ادم اشتباهی شدم،گفت اگه باهات باشم ممکنه همه چیتو از دست بدی، میدونی..خاله ام درست میگه،من خیلی پرو و بی پروا بودم که میخواستم باهات باشم.
اخمی کرد.
جیهوپ: یعنی چی..؟این حرفااا چیههه؟تو به حرف خالت گوش میدی؟ همونی که از خداشه تو با تهیون ازدواج کنی؟ نوراننن حواست هست؟
من: اره حواسمه..این کار بهترینه..
جیهوپ: نوران، اگه داری این کارو به خاطر من میکنی کاملا اشتباهه،من واسه چییی باید همه چیمو به خاطر تو از دست بدم؟
من: نه، فقط به خاطر تو نیست.
جیهوپ: یعنی..تو..از من بدت میاد؟
پارت⁵²
𖧷┅┄┅┄┄┅𔘓┅┄┄┅┄┅𖧷
حواسم بود که حواسش بهم هست.
بالاخره دانشگاه تموم شد و من ازادددد شدم.
داشتم میرفتم سمت خیابون که صدای جیهوپ اومد:ماشین نداری، بشین تا برسونمت.
من: ممنون، نمیخوام.
جیهوپ: نورانننننن!وقتی بهت میگم بشین یعنی بشین حرف اضافه ممنوعععع.
من:منتظر سونام،نمیخوام بشینم.
جلوی اون همه جمعیت اومد جلوم و دستمو گرفت و نشوندم توی ماشین.
من: چیکارررر میکنیییی؟
جیهوپ: تو حرف خوش حالیت نمیشه.
ایش.
یه امروز بدون بادیگارد اومده بود.
جیهوپ: نوران..این کارات یعنی چی؟چرا جواب پیامکامو نمیدی؟
سکوت کردم.
هیچ جوابی نداشتم.
نگام کرد.
جیهوپ:چرا هیچی نمیگی..؟من کار اشتباهی کردم؟
بغض لعنتیم مانع نفس کشیدنم میشد.
رسیدیم توی کوچه.
خواستم پیاده بشم که ماشینو یهو کشوند داخل حیاط.
جیهوپ: تا وقتی جوابمو ندی جای نمیری.
با چشمای گشاد نگاش کردم.
دستمو گرفت و دنبال خودش کشوند.
من: ولمممم کننن جیهوپپپپ،باید برم خونه امم.
منو به زور برد داخل و درو قفل کرد. نشوندم روی مبل و خودشم نشست بغلم.
جیهوپ: منتظرم نوران،جوابمو بده.
من: جواب چیوووو؟
جیهوپ: چرااا جواب پیامکا و زنگامو نمیدی؟ میام دم خونت درو باز نمیکنی؟
من: مامانم مریضه..سرم شلوغه معمولا اونجام.
با یه حالت خاصی توی چشمام نگاه کرد.
جیهوپ: به دروغ گفتنت ادامه بده.
نگاهمو ازش دزدیدم. اصلا نمیتونم دروغ بگم، درجا لو میرم.
جیهوپ:هرچی شده، باید بهم بگی.
چشمامو روی هم فشار دادم.
من: اره..خاله ام زنگ زد، گفت عاشق ادم اشتباهی شدم،گفت اگه باهات باشم ممکنه همه چیتو از دست بدی، میدونی..خاله ام درست میگه،من خیلی پرو و بی پروا بودم که میخواستم باهات باشم.
اخمی کرد.
جیهوپ: یعنی چی..؟این حرفااا چیههه؟تو به حرف خالت گوش میدی؟ همونی که از خداشه تو با تهیون ازدواج کنی؟ نوراننن حواست هست؟
من: اره حواسمه..این کار بهترینه..
جیهوپ: نوران، اگه داری این کارو به خاطر من میکنی کاملا اشتباهه،من واسه چییی باید همه چیمو به خاطر تو از دست بدم؟
من: نه، فقط به خاطر تو نیست.
جیهوپ: یعنی..تو..از من بدت میاد؟
۳.۴k
۲۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.