رمان فیک‹دریایی جادویی›🌊 𔘓
رمان فیک‹دریایی جادویی›🌊𔘓
پارت⁵⁰
𖧷┅┄┅┄┄┅𔘓┅┄┄┅┄┅𖧷
چند روزی میگذشت و نه من جیهوپ و دیدم نه اون منو.
با صدای الارم گوشیم بلند شدم.
وای خدا دانشگاه کوفتتیییییییییی.
کاش بشع یه ذره دیگه بخوابم.
با چشمای خابالو رفتم صورتمو شستم و یه صبحانه کوچولو درست کردم.
صدای پیامک گوشیم اومد.
جیهوپ بود.این چندمین باریه که بهم پیام میده ولی جواب نمیدم.
مجبورم..
لباسامو پوشیدم و درو باز کردم.
یاخدااا نباشه بیرون هوسوک.
سریع از کوچه رد شدم و خودمو رسوندم به خیابون اصلی.
یه ماشین گرفتم و رسیدم دانشگاه.
شلوغغغغغغغ.
بعد از راهنمایی ها رفتم سر کلاس.
نشستم ردیف وسط و صندلی وسط.
یه دختر پشت سر من اومد و نشست جفتم.
دختر:سلام..میتونیم با هم اشنا بشیم؟
لبخندی زدم.
من: چرا که نه..اسم من نورانه،و اسم تو؟
لبخندی زد.
دختر: سونوکم.
من:رشته است موسیقیه؟
سونوک: اره،به خاطر پسر عمه ام که خواننده است اومدم این رشته.
من: خواننده؟پس معروفین.
خندید.
سونوک:من که معروف نیستم..پسر عمه ام معروفه، جانگ هوسوک.
من: اها..
وایسااا ببینمممممم.
من: چییییی؟ گفتی جانگگگگ هوسوککککک؟
سونوک: اره اره، چیه یواش تر. نمیخوام بقیه بفهمن.
هیب.سر کله این از کجا یافت شد.
انگار خدا قصد نداره یه زره منو از این جیهوپ دور کنه.
استاد اولی اومد.
بداخلاق،بدقیافه،اصلا ازش خوشم نیومد.انگار از پشت کوه اومده مرتیکه شیربرنج.
استاد اجتماعی و فرهنگی مون بود.
کلاس با حرف زدنای سونوک تموم شد.
هنوز روز اولی حوصله ام پوکیده.
سونارو نبود.
زنگ زدم جواب نداد.
پارت⁵⁰
𖧷┅┄┅┄┄┅𔘓┅┄┄┅┄┅𖧷
چند روزی میگذشت و نه من جیهوپ و دیدم نه اون منو.
با صدای الارم گوشیم بلند شدم.
وای خدا دانشگاه کوفتتیییییییییی.
کاش بشع یه ذره دیگه بخوابم.
با چشمای خابالو رفتم صورتمو شستم و یه صبحانه کوچولو درست کردم.
صدای پیامک گوشیم اومد.
جیهوپ بود.این چندمین باریه که بهم پیام میده ولی جواب نمیدم.
مجبورم..
لباسامو پوشیدم و درو باز کردم.
یاخدااا نباشه بیرون هوسوک.
سریع از کوچه رد شدم و خودمو رسوندم به خیابون اصلی.
یه ماشین گرفتم و رسیدم دانشگاه.
شلوغغغغغغغ.
بعد از راهنمایی ها رفتم سر کلاس.
نشستم ردیف وسط و صندلی وسط.
یه دختر پشت سر من اومد و نشست جفتم.
دختر:سلام..میتونیم با هم اشنا بشیم؟
لبخندی زدم.
من: چرا که نه..اسم من نورانه،و اسم تو؟
لبخندی زد.
دختر: سونوکم.
من:رشته است موسیقیه؟
سونوک: اره،به خاطر پسر عمه ام که خواننده است اومدم این رشته.
من: خواننده؟پس معروفین.
خندید.
سونوک:من که معروف نیستم..پسر عمه ام معروفه، جانگ هوسوک.
من: اها..
وایسااا ببینمممممم.
من: چییییی؟ گفتی جانگگگگ هوسوککککک؟
سونوک: اره اره، چیه یواش تر. نمیخوام بقیه بفهمن.
هیب.سر کله این از کجا یافت شد.
انگار خدا قصد نداره یه زره منو از این جیهوپ دور کنه.
استاد اولی اومد.
بداخلاق،بدقیافه،اصلا ازش خوشم نیومد.انگار از پشت کوه اومده مرتیکه شیربرنج.
استاد اجتماعی و فرهنگی مون بود.
کلاس با حرف زدنای سونوک تموم شد.
هنوز روز اولی حوصله ام پوکیده.
سونارو نبود.
زنگ زدم جواب نداد.
۲.۸k
۲۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.