پارت

پارت ۱۰
قلب سیاه
تا اینکه کوک ا/ت رو به دیوار می چسبونه و لباشو وحشیانه می بوسه و ا/ت هم همکاری می کنه و دستشو دور گردن کوک حلقه می کنه.....کوک لباسای خودشو در میاره و بدن عضله ایش معلوم میشه و ا/ت گرسنه و مست نکاش می کنه....همونطور که همو می بوسن کوک لباس ا/ت رو از تنش در میاره و شورتشو در میاره و دستشو می بره پایین که یه انگشت واردش کنه که ا/ت دستشو می گیره
ا/ت: کوک.....من اولین بارمه....می ترسم...
کوک لبخند و بعد پوزخند می زنه و گردنشو می بوسه
کوک:اروم پیش میرم....می خوام عشقمو بهت بالاخره نشون بدم..... و اروم یه انگشت وارد می کنه و ا/ت ناله می کنه و همین باعث دیوونه شدن کوک میشه و انگشتشو با دیکش جایگزین می کنه و وارد می کنه (کوک ا/ت رو به دیوار چسبونده و با دستشاش پاهای ا/ت رو بالا گرفته) و ا/ت جیغ می زنه....کوک گردن ا/ت رو خیس می بوسه و محکم و عمیق می کوبه و خون باکرگی ا/ت روی دیکش معلومه ولی اهمیتی نمیده....ساعت ها می گذره تا اینکه کوک ا/ت روی تخت به شکل داگی در میاره و می کنه توش و تند حرکت می کنه و ا/ت هم گریه می کنه و هم ناله و با دستش ملافه هارو مشت کرده گرفته.....
فردا صبح.....

#سناریو #فیکشن #سناریو_جونگ_کوک