پارت 64
پارت 64
ات
موهام رو بستم و مشغول درست کردن غذا شدم خواستم از هر نوع غذا بپزم تا پادشاه خوشش بیاد دامیا:
رفتم آشپز خانه دوم و رویه صندلی نشستم چند تا آشپز رو خبر کردم تا اونا آشپزی کنن به مینگجا گفتم درو ببنده تا کسی نبینه که آشپز ها دارن آشپزی میکنن
مینگجا: دوشیزه نگران چیزی نباشید این آشپز ها کارشون رو بلدن
دامیا: نه اصلا نگران نیستم چون مطمئنم که غذای ات خراب میشه {نیشخند }
مینگجا: خدا کنه خراب بشه
ات:
دو مدل غذا درست کردم و گذاشتمشون کنار فقط چند مدل غذا دیگه مونده بود
هونگجه: دوشیزه شما بشینید یکم استراحت خیلی خسته شدین الان چند ساعته که سره پا هستید هم واسیه خودتون ضرر داره هم واسیه بچتون
ات: نه باید خودم غذا ها رو بپزم
خیلی هم سر گیجه داشتم ولی بازم دست از آشپزی کردن بر نداشتم
جیمین:
صبح زود رفتم پیشه پادشاه کار داشتم دیشبم دیر اومدم صبحم زود رفتم مطمئنم ات خیلی نگران شده امروزم مرحله آشپزی داره الانم فقط یه ساعت دیگه مونده تا نهار یک ساعت بعدمی بینمش رفتم سالون رویه مبل نشستم چشمام رو بستم خیلی خستم کاش زود این مسابقه بگذره حتما ات هم خیلی خسته شده
جین: جیمین کجایی
جیمین: اینجام
جین: اینجا چیکار میکنی همیه ژنرال ها و مقامات بالا اومدن پیشه پادشاه هستن ماهم باید بریم پیششون
جیمین: باشه اومدم بیا دستمو بگیر
جین: باشه پیر مرد دستتو بده
دستشو گرفتم و بلندش کردم
جیمین:
با جین رفتیم پیشه پادشاه و مقامات بالا منو جین کناره هم نشستیم
پ/د: پادشاه به نظرتون دوشیزه ات برنده این مرحله میشه یا دامیا من که میگم دامیا برنده این مرحله میشه چون آشپزیش خیلی خوبه آشپزیش
محشره پدر دامیا رو پ/د
پادشاه: نمیدونم فکر کنم غذای دوشیزه ات خوب بشه چون همیشه غذاش خوب بوده
پ/ت: آره پادشاه غذای دخترم خیلی خوبه
جین: جیمین {با صدای آروم }
جیمین: چیه {با صدای آروم }
جین: اینا دارن سره چی بهس میکنن
جیمین: مگه کری یکی میگه آشپزی دختر من خوبه اون یکی میگه آشپزی دختره من خوبه
{با صدای آروم }
جین: من که نمیدونم آشپزی کی خوبه میشه خدا کنه زود غذا رو بیارن چون من خیلی گرسمنه
{با صدای آروم}
جیمین: باشه وقتی غذا رو آوردن من سهمه خودمم به تو میدیم ولی الان ساکت شو ابرومون رو نبر
جین: باشه پدربزرگ ساکت شدم
جیمین: من پدربزرگ {شدم خنده }
این داستان ادامه دارد
ات
موهام رو بستم و مشغول درست کردن غذا شدم خواستم از هر نوع غذا بپزم تا پادشاه خوشش بیاد دامیا:
رفتم آشپز خانه دوم و رویه صندلی نشستم چند تا آشپز رو خبر کردم تا اونا آشپزی کنن به مینگجا گفتم درو ببنده تا کسی نبینه که آشپز ها دارن آشپزی میکنن
مینگجا: دوشیزه نگران چیزی نباشید این آشپز ها کارشون رو بلدن
دامیا: نه اصلا نگران نیستم چون مطمئنم که غذای ات خراب میشه {نیشخند }
مینگجا: خدا کنه خراب بشه
ات:
دو مدل غذا درست کردم و گذاشتمشون کنار فقط چند مدل غذا دیگه مونده بود
هونگجه: دوشیزه شما بشینید یکم استراحت خیلی خسته شدین الان چند ساعته که سره پا هستید هم واسیه خودتون ضرر داره هم واسیه بچتون
ات: نه باید خودم غذا ها رو بپزم
خیلی هم سر گیجه داشتم ولی بازم دست از آشپزی کردن بر نداشتم
جیمین:
صبح زود رفتم پیشه پادشاه کار داشتم دیشبم دیر اومدم صبحم زود رفتم مطمئنم ات خیلی نگران شده امروزم مرحله آشپزی داره الانم فقط یه ساعت دیگه مونده تا نهار یک ساعت بعدمی بینمش رفتم سالون رویه مبل نشستم چشمام رو بستم خیلی خستم کاش زود این مسابقه بگذره حتما ات هم خیلی خسته شده
جین: جیمین کجایی
جیمین: اینجام
جین: اینجا چیکار میکنی همیه ژنرال ها و مقامات بالا اومدن پیشه پادشاه هستن ماهم باید بریم پیششون
جیمین: باشه اومدم بیا دستمو بگیر
جین: باشه پیر مرد دستتو بده
دستشو گرفتم و بلندش کردم
جیمین:
با جین رفتیم پیشه پادشاه و مقامات بالا منو جین کناره هم نشستیم
پ/د: پادشاه به نظرتون دوشیزه ات برنده این مرحله میشه یا دامیا من که میگم دامیا برنده این مرحله میشه چون آشپزیش خیلی خوبه آشپزیش
محشره پدر دامیا رو پ/د
پادشاه: نمیدونم فکر کنم غذای دوشیزه ات خوب بشه چون همیشه غذاش خوب بوده
پ/ت: آره پادشاه غذای دخترم خیلی خوبه
جین: جیمین {با صدای آروم }
جیمین: چیه {با صدای آروم }
جین: اینا دارن سره چی بهس میکنن
جیمین: مگه کری یکی میگه آشپزی دختر من خوبه اون یکی میگه آشپزی دختره من خوبه
{با صدای آروم }
جین: من که نمیدونم آشپزی کی خوبه میشه خدا کنه زود غذا رو بیارن چون من خیلی گرسمنه
{با صدای آروم}
جیمین: باشه وقتی غذا رو آوردن من سهمه خودمم به تو میدیم ولی الان ساکت شو ابرومون رو نبر
جین: باشه پدربزرگ ساکت شدم
جیمین: من پدربزرگ {شدم خنده }
این داستان ادامه دارد
۵.۲k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.