جئون بالرینا
جئون بالرینا
#پارت۸
که صدای بسیار بلندی توی سالن پیچید .همه همزمان به سمت صدا برگشتند یه مرد سرتا مشکی پوش جلوی در سالن ایستاده بود داشت جونگکوک رو صدا میزد که نگاهم به سمت کوک کشیده شد .با یه نگاه خشم گین داشت به اون یارو نگاه میکرد که مرده دوباره صداش بلند شد:
۰۰۰:یا ،جونگکوک عوضی چرا هی قایم میشی نمیتونی مثل بچه آدم باهام بجنگی؟
جونگکوک:بهت گفتم که بحث و همینجا تموم کن بعد دوباره اومدی
۰۰۰:تو....
شوگا:اینجا چه خبره ؟تو دیگه کی هستی؟
۰۰۰:به تو هیچ ربطی نداره !
شوگا:یعنی چی اینجا باشگاه منه بعد....(حرفش تموم نشده بود که)
۰۰۰:گفتم به تو هیچ ربطی نداره !(خواست شوگا رو بزنه که)
جونگکوک:یا ....(شروع به کتک زدن اون یارو میکنه)
"ویو تهیونگ "
اون پسره جونگکوک موقع دعوا زدن اون یارو خیلی جذاب و دیدنی بود .نمیتونستم چشم ازش بردارم ،به قیافه ی کیوتش اصلا نمیخورد که اینجوری باشه ولی حس عجیبی رو توی وجودم احساس کردم ؛یعنی چی من تاحالا اینجوری نشده بودم که یهو دیدم اون یارو شروع به دیدن جونگکوک کرد که عصبانی شدم و به سمت اون یارو رفتم(دارم کارو از هلو به لولو تبدیل میکنم!😅):
تهیونگ: داری چه غلطی میکنی ....(و آره)
"ویو به چند دقیقه بعد"
توی اون چند دقیقه جونگکوک همش سعی میکرد ازم دفاع کنه ...جالب ترین حس اینجا بود که من فقط داشتم به اون فکر میکردم و نگاه هام به اون بود که دوباره همون حس رو احساس کردم .چرا با نگاه کردن بهش همچین احساسی بهم دست میداد ؟...نه !اینجوری نمیشه !باید برم پیش سیتو(سیتو یه اسم فکر کنم چینیه که اسم دکتر شخصی تهیونگ هم هست)
|
|
سیتو:گفتی چه احساسی داری؟
تهیونگ: وقتی بهش نگاه میکنم یه حسی ته دلم انگار داره جوانه میزنه ،ذوق و شوق خاصی بهم دست میده و قلبم تند تند میزنه !
سیتو:خب تو عاشق شدی
تهیونگ: جان ؟الان چی فرمودی؟
سیتو:چیز هایی که گفتی نشان دهنده ی عاشق شدنه ؛حالا خوش به حال اونی که تو عاشقش شدی ...
تهیونگ: آخه چطور؟
سیتو:عشق چیزی که ناگهانی میادو یهویی اتفاق میوفته و اینم یکی از اون اتفاقاست .
تهیونگ: ولی ...ولی
سیتو:یه بارم که شده عشق رو امتحان کن ...تجربه ی همچین اتفاقی خیلی زیباست (هععع ماهم که سینگل🤧🤥😂)
تهیونگ: اگه اونطور که میگی نباشه چی؟
سیتو:قطع رابطه کن ،به قول الان باهاش کات کن
تهیونگ: ولی اینکارم به اون فرد آسیبی نمیزنه ؟
سیتو:الان عشق بین هیچ کس واقعی نیست ،اگه باهاش قطع رابطه کنی هم همون لحظه جاتو پر میکنه ،الان هیچ اشکالی نداره که با اون فرد کات کنی اما اگر عاشقت باشه واقعی باشه ...آسیب میبینه!
تهیونگ: باشه ممنون
از اتاق خارج شدم ،توی راه همش به حرف های سیتو فکر میکرد....
ادامه دارد
#پارت۸
که صدای بسیار بلندی توی سالن پیچید .همه همزمان به سمت صدا برگشتند یه مرد سرتا مشکی پوش جلوی در سالن ایستاده بود داشت جونگکوک رو صدا میزد که نگاهم به سمت کوک کشیده شد .با یه نگاه خشم گین داشت به اون یارو نگاه میکرد که مرده دوباره صداش بلند شد:
۰۰۰:یا ،جونگکوک عوضی چرا هی قایم میشی نمیتونی مثل بچه آدم باهام بجنگی؟
جونگکوک:بهت گفتم که بحث و همینجا تموم کن بعد دوباره اومدی
۰۰۰:تو....
شوگا:اینجا چه خبره ؟تو دیگه کی هستی؟
۰۰۰:به تو هیچ ربطی نداره !
شوگا:یعنی چی اینجا باشگاه منه بعد....(حرفش تموم نشده بود که)
۰۰۰:گفتم به تو هیچ ربطی نداره !(خواست شوگا رو بزنه که)
جونگکوک:یا ....(شروع به کتک زدن اون یارو میکنه)
"ویو تهیونگ "
اون پسره جونگکوک موقع دعوا زدن اون یارو خیلی جذاب و دیدنی بود .نمیتونستم چشم ازش بردارم ،به قیافه ی کیوتش اصلا نمیخورد که اینجوری باشه ولی حس عجیبی رو توی وجودم احساس کردم ؛یعنی چی من تاحالا اینجوری نشده بودم که یهو دیدم اون یارو شروع به دیدن جونگکوک کرد که عصبانی شدم و به سمت اون یارو رفتم(دارم کارو از هلو به لولو تبدیل میکنم!😅):
تهیونگ: داری چه غلطی میکنی ....(و آره)
"ویو به چند دقیقه بعد"
توی اون چند دقیقه جونگکوک همش سعی میکرد ازم دفاع کنه ...جالب ترین حس اینجا بود که من فقط داشتم به اون فکر میکردم و نگاه هام به اون بود که دوباره همون حس رو احساس کردم .چرا با نگاه کردن بهش همچین احساسی بهم دست میداد ؟...نه !اینجوری نمیشه !باید برم پیش سیتو(سیتو یه اسم فکر کنم چینیه که اسم دکتر شخصی تهیونگ هم هست)
|
|
سیتو:گفتی چه احساسی داری؟
تهیونگ: وقتی بهش نگاه میکنم یه حسی ته دلم انگار داره جوانه میزنه ،ذوق و شوق خاصی بهم دست میده و قلبم تند تند میزنه !
سیتو:خب تو عاشق شدی
تهیونگ: جان ؟الان چی فرمودی؟
سیتو:چیز هایی که گفتی نشان دهنده ی عاشق شدنه ؛حالا خوش به حال اونی که تو عاشقش شدی ...
تهیونگ: آخه چطور؟
سیتو:عشق چیزی که ناگهانی میادو یهویی اتفاق میوفته و اینم یکی از اون اتفاقاست .
تهیونگ: ولی ...ولی
سیتو:یه بارم که شده عشق رو امتحان کن ...تجربه ی همچین اتفاقی خیلی زیباست (هععع ماهم که سینگل🤧🤥😂)
تهیونگ: اگه اونطور که میگی نباشه چی؟
سیتو:قطع رابطه کن ،به قول الان باهاش کات کن
تهیونگ: ولی اینکارم به اون فرد آسیبی نمیزنه ؟
سیتو:الان عشق بین هیچ کس واقعی نیست ،اگه باهاش قطع رابطه کنی هم همون لحظه جاتو پر میکنه ،الان هیچ اشکالی نداره که با اون فرد کات کنی اما اگر عاشقت باشه واقعی باشه ...آسیب میبینه!
تهیونگ: باشه ممنون
از اتاق خارج شدم ،توی راه همش به حرف های سیتو فکر میکرد....
ادامه دارد
۳.۱k
۱۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.