تک پارتی کوکی
تک پارتی کوکی
♡نبض عشق
با قدم هایه تند روی برگ های زرد رنگ و قرمز دوییدم....
میترسیدم دیر برسم...
اخه امروز که روز تولدمه کدوم کله شقی میگه بیا پارک "عشق ابدی" بخ خدا من موندم از دست این پسر چه کنم....
هوا سرد بود و دستام یخ زده بودن...
خیلی سرد بود....
از دور چشام یه نیمکتیو دید...
اروم اروم راه میرفتم تا به نیمکت برسم که دو تا دست عضله ای دورم حلقه شد...
"جونگ کوک" دم گوشم گفت:"باید از خدا تشکر کنم که فرشتع ای رو مثل تو خلق کردع که مرهم دردام باشی"
"ات": یااا.. از کی تا حالا اقا خرگوشه انقدر دانشمند شدع؟؟؟
جونگ کوک لپام کشید و گفت:از وقتی که خانوم اقا خرگوشه بش میگه کله شق....
ات:ااا تو همشو شنیدی؟
جونگ کوک: وقتی بلند فکر میکنی کل کره ایرانو و روسیه و چینو ... کل جهان میفهمن زن اقا خرگوشه...
ات:ولی ما هنوز ازدواج نکردیم...
جونگ کوک:فعلا بیا کادوتو بگیر....
جونگ کوک یه جعبه بهم داد...
جعبه یاسی رنگ... باز کردم و یه ساعت توش بود...
جونگ کوک:تا وفتی که این ساعت کار کنه منو تو باهم هستیم...
"۱ روز بعد"
*****
ات:((منطور جونگ کوک از حرفش چی بوده؟یعنی دیگع عاشقم نیس...دوستم نداره...بهتره برم ساعت فروشی و بدون اینکه جونگ کوک بفهمه باتری جدید بزارم....
"در ساعت فروشی"
_:"خانوم این ساعت با "نبض" کار میکنه...
یعنی تا وقتی شما زنده باشید کار میکنه و وفتی شما دستش کردید فقط با "نبض" شما کار میکنه "....
از ساعت فروشی بیرون اومدم...
و اروم از روی برگ هایع خشک نارنجی رنگ خیابون رد میشدم و برای همه ارزو میمردم که یه نفرو مثل "جونگ کوک" داشته باشن:)
*****
نصفه شبی مغزم ایده داد🗿..
♡نبض عشق
با قدم هایه تند روی برگ های زرد رنگ و قرمز دوییدم....
میترسیدم دیر برسم...
اخه امروز که روز تولدمه کدوم کله شقی میگه بیا پارک "عشق ابدی" بخ خدا من موندم از دست این پسر چه کنم....
هوا سرد بود و دستام یخ زده بودن...
خیلی سرد بود....
از دور چشام یه نیمکتیو دید...
اروم اروم راه میرفتم تا به نیمکت برسم که دو تا دست عضله ای دورم حلقه شد...
"جونگ کوک" دم گوشم گفت:"باید از خدا تشکر کنم که فرشتع ای رو مثل تو خلق کردع که مرهم دردام باشی"
"ات": یااا.. از کی تا حالا اقا خرگوشه انقدر دانشمند شدع؟؟؟
جونگ کوک لپام کشید و گفت:از وقتی که خانوم اقا خرگوشه بش میگه کله شق....
ات:ااا تو همشو شنیدی؟
جونگ کوک: وقتی بلند فکر میکنی کل کره ایرانو و روسیه و چینو ... کل جهان میفهمن زن اقا خرگوشه...
ات:ولی ما هنوز ازدواج نکردیم...
جونگ کوک:فعلا بیا کادوتو بگیر....
جونگ کوک یه جعبه بهم داد...
جعبه یاسی رنگ... باز کردم و یه ساعت توش بود...
جونگ کوک:تا وفتی که این ساعت کار کنه منو تو باهم هستیم...
"۱ روز بعد"
*****
ات:((منطور جونگ کوک از حرفش چی بوده؟یعنی دیگع عاشقم نیس...دوستم نداره...بهتره برم ساعت فروشی و بدون اینکه جونگ کوک بفهمه باتری جدید بزارم....
"در ساعت فروشی"
_:"خانوم این ساعت با "نبض" کار میکنه...
یعنی تا وقتی شما زنده باشید کار میکنه و وفتی شما دستش کردید فقط با "نبض" شما کار میکنه "....
از ساعت فروشی بیرون اومدم...
و اروم از روی برگ هایع خشک نارنجی رنگ خیابون رد میشدم و برای همه ارزو میمردم که یه نفرو مثل "جونگ کوک" داشته باشن:)
*****
نصفه شبی مغزم ایده داد🗿..
۱۰.۴k
۲۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.