عشق پر دردسر پارت ۱۸

#دیانا
اومد توی خونه و نشست بغل اردیان . رفتم چایی ریختم و آوردم که دیدم داره با اردیان بازی میکنه رفتم جلو و بهش چایی تعارف کردم اونم یکی برداشت
نشستم روی میز و ازش پرسیدم که چرا اومده؟




#ارسلان
رفتم و نشستم روی مبل و دیانا رفت تا جایی بریزه منم از اون فرصت استفاده و کردم و با بچه بازی کردم بعد چند مین دیانا اومد بهم چایی تعارف کرد منم گرفتم
ازم پرسید که چرا اومدم؟
گفتم که اومدم برای معذرت خواهی
میدونم منو نمیبخشی چون من بلاهایی سرت آوردم که حقت نبود
من از کاری که کردم پشیمونم
میشه منو ببخشی؟




#دیانا
یه بغضی توی گلوم بود که نمیتونستم قورتش بدم
تو ........ تو کارایی کردی که باعث شد من عذاب بکشم عذابی که هیچ وقت نکشیدم
(با گریه)



#ارسلان
میدونم کارام خیلی بد بوده ولی خوب من پشیمونم وقتی نیکا زنگ گفت که دیانا زایمان کرده خیلی خوشحال شدم ولی نمیتونستم چیزی بگم
ببین دیانا این بچه داره سرنوشت منو تو رو عوض میکنه
ترو خدا منو ببخش؟



#دیانا
این بچه سرنوشتمان هست
باشه میبخشمت ولی تو باید قول بدی که دیگه از این کارا باهامون نکنی؟



#ارسلان
قول میدم دیگه این کارو نکنم
اگه لایک هاش به ده برسه پرات بعدی رو میزارم