fake taehyung
fake taehyung
part*7
یهو کمربندشو رو باز کرد و اومد نزدیکم و به منکه رو صندل بسته شده بودم نگاه کرد
با دستاش آروم موهامو نوازش میکرد و صورتش رو جلوتر آورد و مو هامو بو میکرد
ترسیده بودم نمیدونم میخواد چیکار کنه ممکن بود تبدیل به یه ادم مهربون بشه و یا به یه آدم ترسناک
تهیونگ: ترس رو ازت میبینم کوچولو
سرمو چرخوندم و فاصله چشماش تا چشمام نیم سانت بود دید نگاهش میکنم زود چشماش رو ازم دزدید و آروم دستام رو باز کرد و بلند شد و رفت
تهیونگ: دنبالم بیا
پشت سرش رفتم و یه اتاق بود
اتاق بزرگی بود و پر از وسایل موسیقی و گیتار و پیانو بود
تهیونگ: بشین
ا/ت: اوکی
یکی از گیتار های بزرگشو رو برداشت و شروع به زدن کرد
تا حالا همچین صحنه ای رو از نزدیک ندیده بودم حس ارامبخشی میداد
همون حالت آروم بغض گرفتش و چشاش اشکی شدفکر نمیکردم اون آدم سنگدل احساساتی بشه
تند بلند شد و گیتار رو گذاشت زمین و به سمت من اومد همون حالت پیرهنش رو دراورد و اونطرف پرت کرد
من به ناچار بلند شدم و بهم نزدیک شد
اون جلوتر میومد و من عقبتر میرفتم انگار میخواست چیزی بگه یا کاری کنه
نزدیکتر شد و دوباره گردنم رو آروم گرفت و منو به دیوار چسبوند
از ترسم چشمامو بسته بودم که یهو دیدم لباش رو به لبام نزدیک کرد و بوسید
منم شروع به بوسیدنش کردم
#تهیونگ
#فیک
#سناریو
part*7
یهو کمربندشو رو باز کرد و اومد نزدیکم و به منکه رو صندل بسته شده بودم نگاه کرد
با دستاش آروم موهامو نوازش میکرد و صورتش رو جلوتر آورد و مو هامو بو میکرد
ترسیده بودم نمیدونم میخواد چیکار کنه ممکن بود تبدیل به یه ادم مهربون بشه و یا به یه آدم ترسناک
تهیونگ: ترس رو ازت میبینم کوچولو
سرمو چرخوندم و فاصله چشماش تا چشمام نیم سانت بود دید نگاهش میکنم زود چشماش رو ازم دزدید و آروم دستام رو باز کرد و بلند شد و رفت
تهیونگ: دنبالم بیا
پشت سرش رفتم و یه اتاق بود
اتاق بزرگی بود و پر از وسایل موسیقی و گیتار و پیانو بود
تهیونگ: بشین
ا/ت: اوکی
یکی از گیتار های بزرگشو رو برداشت و شروع به زدن کرد
تا حالا همچین صحنه ای رو از نزدیک ندیده بودم حس ارامبخشی میداد
همون حالت آروم بغض گرفتش و چشاش اشکی شدفکر نمیکردم اون آدم سنگدل احساساتی بشه
تند بلند شد و گیتار رو گذاشت زمین و به سمت من اومد همون حالت پیرهنش رو دراورد و اونطرف پرت کرد
من به ناچار بلند شدم و بهم نزدیک شد
اون جلوتر میومد و من عقبتر میرفتم انگار میخواست چیزی بگه یا کاری کنه
نزدیکتر شد و دوباره گردنم رو آروم گرفت و منو به دیوار چسبوند
از ترسم چشمامو بسته بودم که یهو دیدم لباش رو به لبام نزدیک کرد و بوسید
منم شروع به بوسیدنش کردم
#تهیونگ
#فیک
#سناریو
۱۷.۴k
۰۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.