جین دکتر خبر کنید
جین: دکتر خبر کنید!
بردمش توی اتاق و روی تخت گذاشتمش...
جین: لعنتی..جرا دکتر نمیاد'
کنار تخت نشستم که در باز شد و دکتر اومد تو..
دکتر: چیشده؟
جین: یهو غش کرد.
دکتر وسایلشو از کیفش در اورد و معاینش کرد...
دکتر: این چند روز حالش چطور بود.
جین: خوب بود_اما دیشب و امروز بالا اورد.
دکتر: صورتش ورم داره.
به دستش سروم زد...
دکتر:ایشون فشارشون بالا رفته و انگار چیزی خوردن که حساسیت داشتن.
دکتر: توصیه میکنم که شرینی کم بخورن_اخه برای زن حامله خوب نیست.
جین: چ...چی؟...حامله
دکتر: باید ازمایش بدن تا واقعا بارداریشون تایید بشه.
دکتر: این دارو رو بهش بدید تا بخوره.
جین: ممنون.
دکتر: خداحافظ.
باورم نمیشه..یعنی مین سو حامله ست....یعنی دارم بابا میشم؟
Time":12:23"PM
مین ویو*
اییی..چیشده-چشامو باز کردم و با جینی که کنارم دراز کشیده بود مواجه شدم.
مین: چیشده؟
جین: چطور بهت بگم..
جین: سرومت تموم شده..بذار درش بیارم.
مین: اخخ..ممنون_
جین: خوب ظاهرن قراره سه نفر بشیم.
مین: منظورت..چیه
جین: تو بارداری مین.
مین: چ..چیی امکان نداره_داری باهام شوخی میکنی..
جین: کاملا جدیم.
یه حس عجیب دارم..هم خوشحالم هم ناراحت_خوبیش اینکه قراره مامان بشم..
جین: گریه میکنی؟
مین: ن.نه فقط خوشحالم.
جین اومد نزدیکم و بغلم کرد...
جین: این هفته باید بریم خرید عروسی کنیم.
مین: عروسی؟
جین: قراره هفته بعد ازدواج کنیم.
مین: جین..خوشحالم که تورو دارم.
جین: منم عزیزم.
[three days later]"سه روز بعد"
دیروز ازمایش دادم..اره واقعا حامله بودم_
دکتر: شما 3هفته ست که باردارید.
با این خبر خیلی خوشحال شدم..میتونستم حس کنم که چقدر جین خوشحاله.
این چند روز سرمون بخاطر عروسی شلوع بود'
مین: جین...من کیک شکلاتی میخوام.
جین: وایسا اول لباس عروست رو بخریم.
وارد مزون شدیم که چندتا لباس رو امتحان کردم..
جین: قشنگ شدی.
مین: خوشم نمیاد..منو چاق نشون نیده.
جین: با این وضعیت انتظار داری لاغر باشی؟(خنده)
مین: یاااا جینا نخند..
بعد کلی انتخاب بلخره یه لباس مناسب پیدا کردم..لباس جین هم انتخاب کردیم.
مین: خسته شدم.
جین: خوب..خریدامون تموم شد...برگردیم؟
مین: اول برام بستی بخر.
جین: باشه چاگیا.
~~~
بردمش توی اتاق و روی تخت گذاشتمش...
جین: لعنتی..جرا دکتر نمیاد'
کنار تخت نشستم که در باز شد و دکتر اومد تو..
دکتر: چیشده؟
جین: یهو غش کرد.
دکتر وسایلشو از کیفش در اورد و معاینش کرد...
دکتر: این چند روز حالش چطور بود.
جین: خوب بود_اما دیشب و امروز بالا اورد.
دکتر: صورتش ورم داره.
به دستش سروم زد...
دکتر:ایشون فشارشون بالا رفته و انگار چیزی خوردن که حساسیت داشتن.
دکتر: توصیه میکنم که شرینی کم بخورن_اخه برای زن حامله خوب نیست.
جین: چ...چی؟...حامله
دکتر: باید ازمایش بدن تا واقعا بارداریشون تایید بشه.
دکتر: این دارو رو بهش بدید تا بخوره.
جین: ممنون.
دکتر: خداحافظ.
باورم نمیشه..یعنی مین سو حامله ست....یعنی دارم بابا میشم؟
Time":12:23"PM
مین ویو*
اییی..چیشده-چشامو باز کردم و با جینی که کنارم دراز کشیده بود مواجه شدم.
مین: چیشده؟
جین: چطور بهت بگم..
جین: سرومت تموم شده..بذار درش بیارم.
مین: اخخ..ممنون_
جین: خوب ظاهرن قراره سه نفر بشیم.
مین: منظورت..چیه
جین: تو بارداری مین.
مین: چ..چیی امکان نداره_داری باهام شوخی میکنی..
جین: کاملا جدیم.
یه حس عجیب دارم..هم خوشحالم هم ناراحت_خوبیش اینکه قراره مامان بشم..
جین: گریه میکنی؟
مین: ن.نه فقط خوشحالم.
جین اومد نزدیکم و بغلم کرد...
جین: این هفته باید بریم خرید عروسی کنیم.
مین: عروسی؟
جین: قراره هفته بعد ازدواج کنیم.
مین: جین..خوشحالم که تورو دارم.
جین: منم عزیزم.
[three days later]"سه روز بعد"
دیروز ازمایش دادم..اره واقعا حامله بودم_
دکتر: شما 3هفته ست که باردارید.
با این خبر خیلی خوشحال شدم..میتونستم حس کنم که چقدر جین خوشحاله.
این چند روز سرمون بخاطر عروسی شلوع بود'
مین: جین...من کیک شکلاتی میخوام.
جین: وایسا اول لباس عروست رو بخریم.
وارد مزون شدیم که چندتا لباس رو امتحان کردم..
جین: قشنگ شدی.
مین: خوشم نمیاد..منو چاق نشون نیده.
جین: با این وضعیت انتظار داری لاغر باشی؟(خنده)
مین: یاااا جینا نخند..
بعد کلی انتخاب بلخره یه لباس مناسب پیدا کردم..لباس جین هم انتخاب کردیم.
مین: خسته شدم.
جین: خوب..خریدامون تموم شد...برگردیم؟
مین: اول برام بستی بخر.
جین: باشه چاگیا.
~~~
- ۴.۶k
- ۰۲ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط