★𝒓𝒆𝒗𝒆𝒏𝒈𝒆★
★𝒓𝒆𝒗𝒆𝒏𝒈𝒆★
♡𝐓𝐚𝐞𝐤𝐨𝐨𝐤♡
«2»
جونگ کوک=سفارشاشونو آماده کردم و داشتم براشون میبردم،لعنتی فکر اون پسره از ذهنم بیرون نمیرفت★
سفارشاشونو براشون بردم که...
تهیونگ=داشتم نقشه رو میچیدم اما اون پسره از ذهنم بیرون نمیرفت،که یهو اومد سفارشامونو آورد...
ازش پرسیدم:
«تهیونگ_ جونگ کوک ، بقیه اعضا هم اسم مینویسم»
_هی تو! اسمت چیه؟
با منی؟
_آره!
ها! م...من... جئون جونگ کوک ـم
_خوشبختم!
همچنین!
جونگ کوک=وقتی ازم اسممو پرسید همش با لکنت جوابشو میدادم،وقتی بهش اسممو گفتم سریع از اونجا دور شدم،نمیدونم چرا اسممو بهش گفتم،نکنه برام دردسر بشه؟،ولی لعنتی عجب صدای بم و ددی طور و خوبی داشت...
تهیونگ=وقتی رفت همه اعضا با تعجب بهم نگاه میکردن،وای پسره چه صدای لطیف و خوشگلی داشت،با صداشم منو جذب خودش میکنه انگار به فرشته ـس که از بهشت اومده...
اعضا=چرا اسمشو پرسیدی؟
تهیونگ=شما کاری نداشته باشید،به خودم مربوطه،حالا بریم سراغ ادامه نقشه...
جونگ کوک=دیگه دیر وقت شده بود و باید میرفتم خونه تو راه خونه بودم که دیدم یه سگ کوچولو که فکر کنم نژاد دوبرمن بود،دیدم،افتاده بود اونجا و پاهاش زخمی شده بود،فکر کنم خیلی درد داره...دلم براش سوخت و بغلش کردم و اونم خیلی آروم تو بغلم وایساده بود،سگ آرومی بود،فکر کنم از من خوشش اومده★
جونگ کوک=بردمش خونه و زخمشو درمان کردم،رفتم بیرون و براش غذای سگ گرفتم و دادم بهش بخوره...
تهیونگ=رفتم خونه و بعد از چند دقیقه تصمیم گرفتم به جین که هکرمونه زنگ بزنم...
مکالمشون:
_الو جین؟
جین:سلام تهیونگ چه خبرا به ما زنگ زدی؟
_اینا رو ولش کن،تمام اطلاعات یه شخصی رو میخوام برام پیدا کنی!
جین:باشه،حالا اسمش چی هست؟سه سوته برات پیداش میکنم!
_اسمش....
#تهیونگ#جونگ_کوک#بی_تی_اس#فیک#فیک_بی_تی_اس
♡𝐓𝐚𝐞𝐤𝐨𝐨𝐤♡
«2»
جونگ کوک=سفارشاشونو آماده کردم و داشتم براشون میبردم،لعنتی فکر اون پسره از ذهنم بیرون نمیرفت★
سفارشاشونو براشون بردم که...
تهیونگ=داشتم نقشه رو میچیدم اما اون پسره از ذهنم بیرون نمیرفت،که یهو اومد سفارشامونو آورد...
ازش پرسیدم:
«تهیونگ_ جونگ کوک ، بقیه اعضا هم اسم مینویسم»
_هی تو! اسمت چیه؟
با منی؟
_آره!
ها! م...من... جئون جونگ کوک ـم
_خوشبختم!
همچنین!
جونگ کوک=وقتی ازم اسممو پرسید همش با لکنت جوابشو میدادم،وقتی بهش اسممو گفتم سریع از اونجا دور شدم،نمیدونم چرا اسممو بهش گفتم،نکنه برام دردسر بشه؟،ولی لعنتی عجب صدای بم و ددی طور و خوبی داشت...
تهیونگ=وقتی رفت همه اعضا با تعجب بهم نگاه میکردن،وای پسره چه صدای لطیف و خوشگلی داشت،با صداشم منو جذب خودش میکنه انگار به فرشته ـس که از بهشت اومده...
اعضا=چرا اسمشو پرسیدی؟
تهیونگ=شما کاری نداشته باشید،به خودم مربوطه،حالا بریم سراغ ادامه نقشه...
جونگ کوک=دیگه دیر وقت شده بود و باید میرفتم خونه تو راه خونه بودم که دیدم یه سگ کوچولو که فکر کنم نژاد دوبرمن بود،دیدم،افتاده بود اونجا و پاهاش زخمی شده بود،فکر کنم خیلی درد داره...دلم براش سوخت و بغلش کردم و اونم خیلی آروم تو بغلم وایساده بود،سگ آرومی بود،فکر کنم از من خوشش اومده★
جونگ کوک=بردمش خونه و زخمشو درمان کردم،رفتم بیرون و براش غذای سگ گرفتم و دادم بهش بخوره...
تهیونگ=رفتم خونه و بعد از چند دقیقه تصمیم گرفتم به جین که هکرمونه زنگ بزنم...
مکالمشون:
_الو جین؟
جین:سلام تهیونگ چه خبرا به ما زنگ زدی؟
_اینا رو ولش کن،تمام اطلاعات یه شخصی رو میخوام برام پیدا کنی!
جین:باشه،حالا اسمش چی هست؟سه سوته برات پیداش میکنم!
_اسمش....
#تهیونگ#جونگ_کوک#بی_تی_اس#فیک#فیک_بی_تی_اس
۵.۰k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.