دلبر مغرور من
˼ دلبر مغرور من ˹
#پارت32
...♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....
خسته و کوفته دنبالش راه افتادم تا رستوران پاساژ اونقدر وسیله دستم بود که دیگه احتمال سقوطم زیاد بود اخه این کیه گیر من اومده خدااا !
بالاخره موفق شدم کیسه های خرید رو زمین بزارم و رو میز بشینم
- خب چی میخوری عشق مغرور و غیرتی من ؟
ببین رها نمیخام بزنم تو ذوقت ولی اون غیرتی شدن هیچ ربطی به عشق و دوست داشتن نداشت
- پس به چی ربط داشت و خنده کوتاهی کرد و چشمک زد
به این ربط داشت ت به اجبار یا به دلخواه زن منی تا وقتی هم که اسمت تو شناسناممه خوش ندارم پسری دور و ورت باشه
- خب سیاوشم همینا یعنی دوست داشتن و با عشق خاصی نگام کرد
حرفشو تحیل کردم یعنی واقعا یعنی دوست داشتن ؟
نه امکان نداره من جز صنم کسی رو دوست ندارم و نخواهم داشت یا صنم یا هیچکس
نه دوست داشتن نیست حالا بگذریم و منوی روی میز رو باز کردم و تا اسمم به پیتزا افتاد دیگه نتونستم به چیز دیگه ایی نگاه بندازم و پیتزا سفارش دادم
رها سرش تو گوشیش بود و منم حسابی حوصلم سر رفته که بود که صدای زنگ گوشیم بلند شد ، شماره ناشناس بود تماس رو وصل کردم :
- صنم
اخ اخ پاممم
مامان با نگرانی به سمتم اومد و گفت : خدا مرگم بده چیکار کردی با خودت دختر
هیچی خوبم و با زحمت بلند شدم یکم درد میکرد اما خیلی اذیتم نمیکرد لنگ لنگان به سمت میز صبحونه رفتم و روی صندلی همیشگی خودم نشستم نمیدونستم چجوری باید بحث اینکه دیگه نمیخام ادامه تحصیل بدم رو باز کنم پس ترجیح دادم توی سکوت صبحونم رو بخورم
#پارت32
...♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....
خسته و کوفته دنبالش راه افتادم تا رستوران پاساژ اونقدر وسیله دستم بود که دیگه احتمال سقوطم زیاد بود اخه این کیه گیر من اومده خدااا !
بالاخره موفق شدم کیسه های خرید رو زمین بزارم و رو میز بشینم
- خب چی میخوری عشق مغرور و غیرتی من ؟
ببین رها نمیخام بزنم تو ذوقت ولی اون غیرتی شدن هیچ ربطی به عشق و دوست داشتن نداشت
- پس به چی ربط داشت و خنده کوتاهی کرد و چشمک زد
به این ربط داشت ت به اجبار یا به دلخواه زن منی تا وقتی هم که اسمت تو شناسناممه خوش ندارم پسری دور و ورت باشه
- خب سیاوشم همینا یعنی دوست داشتن و با عشق خاصی نگام کرد
حرفشو تحیل کردم یعنی واقعا یعنی دوست داشتن ؟
نه امکان نداره من جز صنم کسی رو دوست ندارم و نخواهم داشت یا صنم یا هیچکس
نه دوست داشتن نیست حالا بگذریم و منوی روی میز رو باز کردم و تا اسمم به پیتزا افتاد دیگه نتونستم به چیز دیگه ایی نگاه بندازم و پیتزا سفارش دادم
رها سرش تو گوشیش بود و منم حسابی حوصلم سر رفته که بود که صدای زنگ گوشیم بلند شد ، شماره ناشناس بود تماس رو وصل کردم :
- صنم
اخ اخ پاممم
مامان با نگرانی به سمتم اومد و گفت : خدا مرگم بده چیکار کردی با خودت دختر
هیچی خوبم و با زحمت بلند شدم یکم درد میکرد اما خیلی اذیتم نمیکرد لنگ لنگان به سمت میز صبحونه رفتم و روی صندلی همیشگی خودم نشستم نمیدونستم چجوری باید بحث اینکه دیگه نمیخام ادامه تحصیل بدم رو باز کنم پس ترجیح دادم توی سکوت صبحونم رو بخورم
- ۴.۴k
- ۰۸ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط