وقتی رو آهنگش کار می کنه و برات وقت نداده)
وقتی رو آهنگش کار می کنه و برات وقت نداده)
گوشی رو جواب میده
_سلام جونگ کوکاا چطوری؟
_عاا سلام مرسی تو؟(عجله)
_مرسی تو خوب باشی خوبم میگم خیلی وقته ندیدم..
که حرفش با صدای جونگ کوک قطع میشه
_عااا ببخشید اما نمی تونم صحبت کنم باید برم بای
و منتظر حرفی از جانب ات نمی مونه و قطع می کنه
ویو ات
ناباور گوشی رو از گوشم فاصله میدم و سعی می کنم این بغضی که یک ماه نگه داشته بودم رو خفه کنم!
اما..تا کی این بی توجهیا و اینگور کردنارو تحمل کنم؟
اشکال نداره ات..فقط یکم دیگه تحمل کن درست میشه
و شایدم اینا فقط دروغای شیرینی بود که داشتم به خودم القا می کردم ..تو این دنیا و این روزا حقیقت تلخه و دروغ شیرین ...
اشکال نداره..اونم خستس بهتره یه جشن واسه امشب براش بگیرم اینطوری هم اون خوش حال میشه و هم من می تونم یکم کنارم داشته باشمش ..
گوشی رو برمیدارم و همونطور که قهومو میخورم
به مین یوک زنگ می زنم
_بفرمایید؟
_عااا سلام مین یوک من اتم
_عااا سلام خوبی دختر؟خیلی وقته ندیدمت چطور شد یادی از ما کردی؟
_راستش یه خواسته ای ازت داشتم
_گوش میدم
_من میخوام...
(اتاق تمرین)
مین هی دختری بود که جدیدا مسئول انجام کار های جونگ کوک بود به سمتش میاد و میگه:عااا کوکی ۲۰ مین دیگه باید تمرین کنی بعدش باید بریم واسه خوندن آهنگ
_اما من میخوام برم پیش زنم نمی تونم همش کار کنم ..درضمن امروز هم وقت استراحت نداشتم!
_عایشش اونو ول کن تو کارای مهمتری داری
_بله؟یعنی تو میگی کار مهم تر از زندگیمه؟
_عایش گند زدم(زیر لب)نهه من کهمنظورم این نبود فقط..
_عوف کافیه میخوام برم خونه
جونگ کوک سریع از در میزنه بیر ن که دختره سریع میاد و جونگ کوک رو بر می گردونه سمت خودش و میبوستش جونگ کوک با تعجب نگاهش می کنه و سریع پسش می زنه
_چیکار کردی دختره احمقققق!(داد)تو خیلی ..خیلی "بوق"
(با چشمای قرمز)
_عاییی عزیزم اینا چه حرفیه بیا تمرین کن
جونگ کوک محکم یکی میزنه تو صورتش و بعد میگه:گور باباتتت من میخوام برم دختره "بوق"
که دختره سریع گوشیش رو بیرون میاره
_تو که نمیخوای بابام خبر دار شه؟ می دونی که چه بلایی سر زندگیت میارم! پس تمرین کن!
جونگ کوک با چشمای به خون نشسته نگاهش می کنه
و بعد نفسشون با حرص بیرون میده
_فقط ۵ دقیقه و بعد جلو چشمام نبینمت فهمیدی هرزه(عربده)
_اوکی..(ترس)
ویو مین هی:اگر به بابام زنگ میزدم همه نقشم خراب میشد پس سکوت کردم وگرنه میدونستم چیکارش کنم!
پایان ویو مین هی
۵ دقیق بعد جونگوکوک با چشمای قرمزش بیرون میره
و به خونه میرسه
وارد خونه میشه و با بی حوصلگی چراغا رو روشن می کنه که ات با صدای بلندی میگه :سوپرایززز
جونگ کوک
شرایط ۷ لایک
گوشی رو جواب میده
_سلام جونگ کوکاا چطوری؟
_عاا سلام مرسی تو؟(عجله)
_مرسی تو خوب باشی خوبم میگم خیلی وقته ندیدم..
که حرفش با صدای جونگ کوک قطع میشه
_عااا ببخشید اما نمی تونم صحبت کنم باید برم بای
و منتظر حرفی از جانب ات نمی مونه و قطع می کنه
ویو ات
ناباور گوشی رو از گوشم فاصله میدم و سعی می کنم این بغضی که یک ماه نگه داشته بودم رو خفه کنم!
اما..تا کی این بی توجهیا و اینگور کردنارو تحمل کنم؟
اشکال نداره ات..فقط یکم دیگه تحمل کن درست میشه
و شایدم اینا فقط دروغای شیرینی بود که داشتم به خودم القا می کردم ..تو این دنیا و این روزا حقیقت تلخه و دروغ شیرین ...
اشکال نداره..اونم خستس بهتره یه جشن واسه امشب براش بگیرم اینطوری هم اون خوش حال میشه و هم من می تونم یکم کنارم داشته باشمش ..
گوشی رو برمیدارم و همونطور که قهومو میخورم
به مین یوک زنگ می زنم
_بفرمایید؟
_عااا سلام مین یوک من اتم
_عااا سلام خوبی دختر؟خیلی وقته ندیدمت چطور شد یادی از ما کردی؟
_راستش یه خواسته ای ازت داشتم
_گوش میدم
_من میخوام...
(اتاق تمرین)
مین هی دختری بود که جدیدا مسئول انجام کار های جونگ کوک بود به سمتش میاد و میگه:عااا کوکی ۲۰ مین دیگه باید تمرین کنی بعدش باید بریم واسه خوندن آهنگ
_اما من میخوام برم پیش زنم نمی تونم همش کار کنم ..درضمن امروز هم وقت استراحت نداشتم!
_عایشش اونو ول کن تو کارای مهمتری داری
_بله؟یعنی تو میگی کار مهم تر از زندگیمه؟
_عایش گند زدم(زیر لب)نهه من کهمنظورم این نبود فقط..
_عوف کافیه میخوام برم خونه
جونگ کوک سریع از در میزنه بیر ن که دختره سریع میاد و جونگ کوک رو بر می گردونه سمت خودش و میبوستش جونگ کوک با تعجب نگاهش می کنه و سریع پسش می زنه
_چیکار کردی دختره احمقققق!(داد)تو خیلی ..خیلی "بوق"
(با چشمای قرمز)
_عاییی عزیزم اینا چه حرفیه بیا تمرین کن
جونگ کوک محکم یکی میزنه تو صورتش و بعد میگه:گور باباتتت من میخوام برم دختره "بوق"
که دختره سریع گوشیش رو بیرون میاره
_تو که نمیخوای بابام خبر دار شه؟ می دونی که چه بلایی سر زندگیت میارم! پس تمرین کن!
جونگ کوک با چشمای به خون نشسته نگاهش می کنه
و بعد نفسشون با حرص بیرون میده
_فقط ۵ دقیقه و بعد جلو چشمام نبینمت فهمیدی هرزه(عربده)
_اوکی..(ترس)
ویو مین هی:اگر به بابام زنگ میزدم همه نقشم خراب میشد پس سکوت کردم وگرنه میدونستم چیکارش کنم!
پایان ویو مین هی
۵ دقیق بعد جونگوکوک با چشمای قرمزش بیرون میره
و به خونه میرسه
وارد خونه میشه و با بی حوصلگی چراغا رو روشن می کنه که ات با صدای بلندی میگه :سوپرایززز
جونگ کوک
شرایط ۷ لایک
۴.۵k
۰۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.