برده عشق
برده عشق
S,²"p¹"
_______
انسان وقتی یه بار عاشق شد..
تا ابد عاشق میماند.
_______
فرودگاه کره رو ترک کردم..دم در تو پیاده رو ایستادم..بند کوله پوشتیمُ جابجا کردم..سرم رو به اطرافم چرخوندم..تا یه تاکسی پیدا کنم..
با دیدن اولین تاکسی که به سمتم میومد دست تکون دادم..
قدمِ جلوتر ازم ایستاد..به سمتش رفتمُ سوار شدم..با لکنت زیاد تونستم بگم کجا میرم..
راننده بعدی فهمیدن منظورم راه افتاد..
کوله پوشتیم رو کنارم روی صندلی گذاشتمُ سرم رو به شیشه تاکسی تکیه دادم..چشمام رو بستم که صداِ راننده اومد.
#:اهل کجایین؟؟
الیزه: ف...فرانسه..
#:پس اینجا چیکار میکنین
الیزه: د..دنبال..گمشدهام میگردم..
#:گمشده؟؟
الیزه:¹ ساله که فقط به امید دیدن دوباره اون نفس میکشم.
#:¹ سال قبل درس مث تو یه پسر از فرانسه اومد..سوار ماشینم شد و درمورد یه دختر حرف زد میگفت..آدم اگه یهبار عاشق شد تا ابد عاشق میمونه..زمانیکه حرف از اون دختر میشد چشماش پُر اشک میشد..سرش رو برمیگردند به سمت شیشه ماشین..تا من اشکش رو نبینم..اما میدونستم چقدر دلش شکسته..بعدی اون روز که رسوندمش خونه..هرروز صبح زود حتی زودتر از من میومد فرودگاه..دم در منتظر میموند..حتی چندبار نگهبانهای فرودگاه گرفتنش چون فک کردن میخواد کاری انجام بده..
اما بعدی ⁵ ماه خسته شد..آخرین بار که دیدمش..بهم گفت..شاید روزی اون دختر اومد..اگه ازم پرسید..بهش بگو..رفته تا دوباره قدرت به دست گیره..
الیزه: اسمش چی بود..
#:واسه خودم متاسفم..یادم نمیاد..چون روزانه خیلیا سوار تاکسیم میشن..اسماشون رو قاطی میکنم
الیزه: میشه منو خونهشون برسونید
#:خداروشکر آدرس خونهاش رو دارم..
الیزه: پس لطف کنین
#:البته
برگه رو از جیب کتش درآورد..نگاهی بهش انداخت..به سمت دیگر جاده چرخید
#:شاید⁴⁰ دقیقه دیگه برسیم..
الیزه: ممنون..
جلو یه آپارتمان ³ طبقه ایستاد..پول رو حساب کردم از تاکسی پیاده شدم..
خواستم از پلهها برم بالا که صدا راننده مانعم شد..
#:اگه پیداش کردی..دیگه واسه گفتن حس که نسبت به اون داری دیر نکن..
الیزه: یهبار اشتباه کردم..دوباره تکرارش نمیکنم..
ماشینش رو روشن کرد و راه افتاد..بعدی اینکه رفت از پلهها بالا رفتم..شاید جیمین نباشه..اما بازم میخوام ببینم..چون قلبم اینو بهم میگفت..
از در آپارتمان واردش شدم..راهرو رو رفتم..روبروم..یه مرد مسن روی صندلی نشسته بود..تا منو دید با دستش اشاره کرد به سمتش برم..
با قدم های آهسته به سمتش رفتم..کنارش روی زمین نشستم..
دستش رو روی شونههام گذاشت و لبخند زد..
☆: دختر قشنگم میشه کمکم کنی تا برم طبقه سوم؟
الیزه: البته.
دستش رو گرفتم و کمک شدم تا بلند شه..
دوتایی راه افتادیم..
☆: رفته بودم قدم بزنم..اما زانوهام به درد اومد..الانم دردش خیلی زیاده نتوستم به تنهایی برم بالا..
الیزه: پس چرا از هیچکی کمک نخواستین.
☆: اینجا بجز من هیچکی زندگی نمیکنه..
الیزه: تنها شما!!
☆: خانمم رو تو جنگ از دست دادم..پامم تو جنگ آسیب دید..بجز منو خانمم یه خانواده دیگه اینجا زندگی میکردن اما بعدی اومدن پسرش از اینجا رفتن..
الیزه: کجا؟؟
☆: پسرش انگار رفت منطقه که بین دو مرز هست..بعدی رفتن اون پسر مامان و باباشم از اینجا رفتن..
الیزه: میشه اسمشون رو بگین..
☆: خب بزار فک کنم...اسم پسره رو یادم نمیاد اما اسم باباش'پارک جونگهی 'بود.. از پسره یه عکس دارم که تو خونهشون جا مونده بود..
الیزه: میشه نشونم بدین.
☆: معلومه
غلط املایی بود معذرت 💫
امیدوارم ازش حمایت بشه
چون واقعا دیگه حال و انرژی واسه ادامه دادن ندارم
اگه ازش حمایت نشه ممکنه کلا ول کنم برم.
و بابت تاخیرم معذرت میخوام
اکانتم پریده بود هرچقدر سعی میکردم درست نمیشد.
S,²"p¹"
_______
انسان وقتی یه بار عاشق شد..
تا ابد عاشق میماند.
_______
فرودگاه کره رو ترک کردم..دم در تو پیاده رو ایستادم..بند کوله پوشتیمُ جابجا کردم..سرم رو به اطرافم چرخوندم..تا یه تاکسی پیدا کنم..
با دیدن اولین تاکسی که به سمتم میومد دست تکون دادم..
قدمِ جلوتر ازم ایستاد..به سمتش رفتمُ سوار شدم..با لکنت زیاد تونستم بگم کجا میرم..
راننده بعدی فهمیدن منظورم راه افتاد..
کوله پوشتیم رو کنارم روی صندلی گذاشتمُ سرم رو به شیشه تاکسی تکیه دادم..چشمام رو بستم که صداِ راننده اومد.
#:اهل کجایین؟؟
الیزه: ف...فرانسه..
#:پس اینجا چیکار میکنین
الیزه: د..دنبال..گمشدهام میگردم..
#:گمشده؟؟
الیزه:¹ ساله که فقط به امید دیدن دوباره اون نفس میکشم.
#:¹ سال قبل درس مث تو یه پسر از فرانسه اومد..سوار ماشینم شد و درمورد یه دختر حرف زد میگفت..آدم اگه یهبار عاشق شد تا ابد عاشق میمونه..زمانیکه حرف از اون دختر میشد چشماش پُر اشک میشد..سرش رو برمیگردند به سمت شیشه ماشین..تا من اشکش رو نبینم..اما میدونستم چقدر دلش شکسته..بعدی اون روز که رسوندمش خونه..هرروز صبح زود حتی زودتر از من میومد فرودگاه..دم در منتظر میموند..حتی چندبار نگهبانهای فرودگاه گرفتنش چون فک کردن میخواد کاری انجام بده..
اما بعدی ⁵ ماه خسته شد..آخرین بار که دیدمش..بهم گفت..شاید روزی اون دختر اومد..اگه ازم پرسید..بهش بگو..رفته تا دوباره قدرت به دست گیره..
الیزه: اسمش چی بود..
#:واسه خودم متاسفم..یادم نمیاد..چون روزانه خیلیا سوار تاکسیم میشن..اسماشون رو قاطی میکنم
الیزه: میشه منو خونهشون برسونید
#:خداروشکر آدرس خونهاش رو دارم..
الیزه: پس لطف کنین
#:البته
برگه رو از جیب کتش درآورد..نگاهی بهش انداخت..به سمت دیگر جاده چرخید
#:شاید⁴⁰ دقیقه دیگه برسیم..
الیزه: ممنون..
جلو یه آپارتمان ³ طبقه ایستاد..پول رو حساب کردم از تاکسی پیاده شدم..
خواستم از پلهها برم بالا که صدا راننده مانعم شد..
#:اگه پیداش کردی..دیگه واسه گفتن حس که نسبت به اون داری دیر نکن..
الیزه: یهبار اشتباه کردم..دوباره تکرارش نمیکنم..
ماشینش رو روشن کرد و راه افتاد..بعدی اینکه رفت از پلهها بالا رفتم..شاید جیمین نباشه..اما بازم میخوام ببینم..چون قلبم اینو بهم میگفت..
از در آپارتمان واردش شدم..راهرو رو رفتم..روبروم..یه مرد مسن روی صندلی نشسته بود..تا منو دید با دستش اشاره کرد به سمتش برم..
با قدم های آهسته به سمتش رفتم..کنارش روی زمین نشستم..
دستش رو روی شونههام گذاشت و لبخند زد..
☆: دختر قشنگم میشه کمکم کنی تا برم طبقه سوم؟
الیزه: البته.
دستش رو گرفتم و کمک شدم تا بلند شه..
دوتایی راه افتادیم..
☆: رفته بودم قدم بزنم..اما زانوهام به درد اومد..الانم دردش خیلی زیاده نتوستم به تنهایی برم بالا..
الیزه: پس چرا از هیچکی کمک نخواستین.
☆: اینجا بجز من هیچکی زندگی نمیکنه..
الیزه: تنها شما!!
☆: خانمم رو تو جنگ از دست دادم..پامم تو جنگ آسیب دید..بجز منو خانمم یه خانواده دیگه اینجا زندگی میکردن اما بعدی اومدن پسرش از اینجا رفتن..
الیزه: کجا؟؟
☆: پسرش انگار رفت منطقه که بین دو مرز هست..بعدی رفتن اون پسر مامان و باباشم از اینجا رفتن..
الیزه: میشه اسمشون رو بگین..
☆: خب بزار فک کنم...اسم پسره رو یادم نمیاد اما اسم باباش'پارک جونگهی 'بود.. از پسره یه عکس دارم که تو خونهشون جا مونده بود..
الیزه: میشه نشونم بدین.
☆: معلومه
غلط املایی بود معذرت 💫
امیدوارم ازش حمایت بشه
چون واقعا دیگه حال و انرژی واسه ادامه دادن ندارم
اگه ازش حمایت نشه ممکنه کلا ول کنم برم.
و بابت تاخیرم معذرت میخوام
اکانتم پریده بود هرچقدر سعی میکردم درست نمیشد.
۲۲.۷k
۱۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.