فیک جداناپذیر پارت ۵۲
فیک جداناپذیر پارت ۵۲
از زبان ات
از بغلش آروم جدا شدم و به چشماش نگاه کردم با بند انگشتش چونمو گرفت
عمه میا: تو باید از اینجا فرار کنی و برای همیشه برگردی لندن و دیگه هرگز نیای کره فهمیدی؟ من اومدم تا از اینجا نجاتت بدم با هم فرار می کنیم خب؟
عمه میا می خواست فراریم بده؟ اما... اما من دیگه دلم نمی خواد برگردم می خوام همینجا پیش جونگ کوک باشم نمی خوام باهاش برگردم لندن من فقط دلم می خواد با جونگ کوک باشم من اونو می خوام نمی خوام ازش جدا شم
سرمو به معنی نه تکون دادم و یک قدم رفتم عقب و گفتم: متاسفم عمه میا می دونم که نگران من هستید ولی من...
عمه میا: ولی چی؟ نکنه می خوای اینجا بمونی؟ نه ات از این فکر و خیالاتت بیا بیرون چیا بهت گفته که می خوای پیشش بمونی اصلا می دونی اون چه کار هایی کرده و پدرش؟
اخمام رفت تو هم منظور از کاراهایی که کرده چی بود؟
ات: عمه میا منظورتون از این حرفا چیه؟
عمه میا: پس هنوز بهت نگفته چطور به خودش اجاز داده اعتمادتو به خودش جلب کنه؟ قبل از اینکه پاتو بزاری کره بهت هشدار دادم که نزار هیچکس ازت سو استفاده کنه
دیگه داشتم عصبانی میشدم جونگ کوک آدم بدی نیست ولی همه فکر می کنم اینطوری نیست اون فقط دلش شکسته و کوچیک شده عین یه سنگ تاریک ولی داخل این سنگ قلب اکلیلی هست (همیشه از این جمله خوشم می اومد قلب اکلیلی♥️💔🖤❤️🩹💖 روش شکسته شدن و ترمیم قلب کوکی مون🥰)
ات: عمه میا تو هیچی از گذشته ی جونگ کوک نمی دونی پس الکی سعی نکنید اذیتش کنید اون کاملا بی تقصیره فقط... فقط بعضی وقتا بداخلاق میشه ولی من... (قبل از اینکه این جمله رو تموم کنم باید قبلش خوب بهش فکر می کردم که این عشق فقط هوس و شهوت یا واقعیه و من اسیر و معتادش شدم)
عمه میا جلو تر اومد سمتم و با دستاش دو طرف صورتمو قاب کرد
عمه میا: عاشق شدی؟
باید خوب تصمیم می گرفتم که کنارش بمونم و عاشقش باشم یا اینکه ازش جدا بشم و تمام سال های عمرمو در حسرت عشقش زندگی کنم و بمیرم بعد از جونگ کوک من دیگه نمی تونم عاشق مرد دیگه ای بشم جونگ کوک عشق اول و آخرمه حتی اگه این عشق یه طرفه باشه ولی من تا آخرین قدم تا آخرش باهاش می مونم حالا هرچی که شد شد ممکنه همش با غم و اندوه تموم شه یا اینکه...
از زبان ات
از بغلش آروم جدا شدم و به چشماش نگاه کردم با بند انگشتش چونمو گرفت
عمه میا: تو باید از اینجا فرار کنی و برای همیشه برگردی لندن و دیگه هرگز نیای کره فهمیدی؟ من اومدم تا از اینجا نجاتت بدم با هم فرار می کنیم خب؟
عمه میا می خواست فراریم بده؟ اما... اما من دیگه دلم نمی خواد برگردم می خوام همینجا پیش جونگ کوک باشم نمی خوام باهاش برگردم لندن من فقط دلم می خواد با جونگ کوک باشم من اونو می خوام نمی خوام ازش جدا شم
سرمو به معنی نه تکون دادم و یک قدم رفتم عقب و گفتم: متاسفم عمه میا می دونم که نگران من هستید ولی من...
عمه میا: ولی چی؟ نکنه می خوای اینجا بمونی؟ نه ات از این فکر و خیالاتت بیا بیرون چیا بهت گفته که می خوای پیشش بمونی اصلا می دونی اون چه کار هایی کرده و پدرش؟
اخمام رفت تو هم منظور از کاراهایی که کرده چی بود؟
ات: عمه میا منظورتون از این حرفا چیه؟
عمه میا: پس هنوز بهت نگفته چطور به خودش اجاز داده اعتمادتو به خودش جلب کنه؟ قبل از اینکه پاتو بزاری کره بهت هشدار دادم که نزار هیچکس ازت سو استفاده کنه
دیگه داشتم عصبانی میشدم جونگ کوک آدم بدی نیست ولی همه فکر می کنم اینطوری نیست اون فقط دلش شکسته و کوچیک شده عین یه سنگ تاریک ولی داخل این سنگ قلب اکلیلی هست (همیشه از این جمله خوشم می اومد قلب اکلیلی♥️💔🖤❤️🩹💖 روش شکسته شدن و ترمیم قلب کوکی مون🥰)
ات: عمه میا تو هیچی از گذشته ی جونگ کوک نمی دونی پس الکی سعی نکنید اذیتش کنید اون کاملا بی تقصیره فقط... فقط بعضی وقتا بداخلاق میشه ولی من... (قبل از اینکه این جمله رو تموم کنم باید قبلش خوب بهش فکر می کردم که این عشق فقط هوس و شهوت یا واقعیه و من اسیر و معتادش شدم)
عمه میا جلو تر اومد سمتم و با دستاش دو طرف صورتمو قاب کرد
عمه میا: عاشق شدی؟
باید خوب تصمیم می گرفتم که کنارش بمونم و عاشقش باشم یا اینکه ازش جدا بشم و تمام سال های عمرمو در حسرت عشقش زندگی کنم و بمیرم بعد از جونگ کوک من دیگه نمی تونم عاشق مرد دیگه ای بشم جونگ کوک عشق اول و آخرمه حتی اگه این عشق یه طرفه باشه ولی من تا آخرین قدم تا آخرش باهاش می مونم حالا هرچی که شد شد ممکنه همش با غم و اندوه تموم شه یا اینکه...
۲۴.۶k
۲۰ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.