فیک جداناپذیر پارت ۵۰
فیک جداناپذیر پارت ۵۰
استاید دوم مینا دختر عمه ی ات
از زبان جونگ کوک
وقتی اتاق خلوت شد فقط من و کیم میا موندیم
کیم میا: با اون دختر معصوم ۱۷ ساله چیکار کردی؟ قسم می خورم اگه کشته باشیش یا حتی لمست بهش خورده باشه دنیا رو میریزم رو سرت بدبختت می کنم
پوزخندی گوشه ی لبم نشست گفتم: نگران نباش با کشتن اون دختر چیزی گیر من نمیاد
کیم میا: کجاست؟ کجا مخفیش کردی؟
گفتم: تو الان پیش من زندگی میکنه و حالشم کاملا خوبه و تا زمانی که من هستم اون نیازی به کسی مثل شما نداره
کیم میا قدم قدم به میزم نزدیک تر شد و گفت: چطور به خودت اجازه دادی که پیش توی شیطان بمونه؟ چطور به خودت اجازه دادی با دختری که پدرت قاتل پدر و مادرشه زندگی کنی و هیچی بهش نگفته باشی؟
اخمام کم کم رفت تو هم و گفتم: تو این همه سال می دونستی ولی ازش مخفیش کردی اما چرا؟
کیم میا: بهتره خودت بهش بگی تا اینکه من بگم به هرحال تو پسر اون مرتیکه ی قاتلی درست نمیگم آقای جئون جونگ کوک؟ فقط نزار قبل از اینکه کار از کار بگذره خودم حقیقت رو براش آشکار کنم
با چشمای تهدید آمیزش به چشمام خیره شده بود
به چونگ هی دستور دادم که کیم میا و دخترش رو ببره عمارت پیش ات چون می دونستم برام خطری نداره
چرا من باید تقاص اشتباهات گذشته ی پدرم رو پس میدادم؟ اگه ات بفهمه چه اتفاقی افتاده و کی پدرش رو به قتل رسونده همه چیز تغییر میکنه؟ یعنی ممکنه دوباره این اتاق برام بیوفته کسی که شده تموم دنیام یه روزی از پیشم بره؟ اگه این اتفاق بیوفته می تونم تضمین کنم این آخرین باریه که نمی تونم از پسش بر بیام و تو این راه جون سالم به سر ببرم
استاید دوم مینا دختر عمه ی ات
از زبان جونگ کوک
وقتی اتاق خلوت شد فقط من و کیم میا موندیم
کیم میا: با اون دختر معصوم ۱۷ ساله چیکار کردی؟ قسم می خورم اگه کشته باشیش یا حتی لمست بهش خورده باشه دنیا رو میریزم رو سرت بدبختت می کنم
پوزخندی گوشه ی لبم نشست گفتم: نگران نباش با کشتن اون دختر چیزی گیر من نمیاد
کیم میا: کجاست؟ کجا مخفیش کردی؟
گفتم: تو الان پیش من زندگی میکنه و حالشم کاملا خوبه و تا زمانی که من هستم اون نیازی به کسی مثل شما نداره
کیم میا قدم قدم به میزم نزدیک تر شد و گفت: چطور به خودت اجازه دادی که پیش توی شیطان بمونه؟ چطور به خودت اجازه دادی با دختری که پدرت قاتل پدر و مادرشه زندگی کنی و هیچی بهش نگفته باشی؟
اخمام کم کم رفت تو هم و گفتم: تو این همه سال می دونستی ولی ازش مخفیش کردی اما چرا؟
کیم میا: بهتره خودت بهش بگی تا اینکه من بگم به هرحال تو پسر اون مرتیکه ی قاتلی درست نمیگم آقای جئون جونگ کوک؟ فقط نزار قبل از اینکه کار از کار بگذره خودم حقیقت رو براش آشکار کنم
با چشمای تهدید آمیزش به چشمام خیره شده بود
به چونگ هی دستور دادم که کیم میا و دخترش رو ببره عمارت پیش ات چون می دونستم برام خطری نداره
چرا من باید تقاص اشتباهات گذشته ی پدرم رو پس میدادم؟ اگه ات بفهمه چه اتفاقی افتاده و کی پدرش رو به قتل رسونده همه چیز تغییر میکنه؟ یعنی ممکنه دوباره این اتاق برام بیوفته کسی که شده تموم دنیام یه روزی از پیشم بره؟ اگه این اتفاق بیوفته می تونم تضمین کنم این آخرین باریه که نمی تونم از پسش بر بیام و تو این راه جون سالم به سر ببرم
۲۵.۱k
۱۹ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.