رمان ملک قلبم
رمان ملک قلبم
پارت ۳۰
دیانا، چنگی تو موهاش زدم
ارسلان، بهم لذت میداد
دیانا، ارسلان بسه زیاد کبود می حرفم تموم نشده بود یه میکی زد که حرفم نصفه موند بجای ادامه حرف اه کشیدم
ارسلان، نمیخوام
میخوام هرکی بیاد نزدیکتت بفهمه صاحاب داری
دیانا، آخ پس آروم تر
ارسلان، نمیتونم کوچولو تنت یه عطر خاصی داره بعد این حرف به خوردن گردنش ادامه دادم
دیانا، بعد ۵مین یه چنگ دیگه ای به موهاش زدم که اومد پایین تر
پارت ۳۰
دیانا، چنگی تو موهاش زدم
ارسلان، بهم لذت میداد
دیانا، ارسلان بسه زیاد کبود می حرفم تموم نشده بود یه میکی زد که حرفم نصفه موند بجای ادامه حرف اه کشیدم
ارسلان، نمیخوام
میخوام هرکی بیاد نزدیکتت بفهمه صاحاب داری
دیانا، آخ پس آروم تر
ارسلان، نمیتونم کوچولو تنت یه عطر خاصی داره بعد این حرف به خوردن گردنش ادامه دادم
دیانا، بعد ۵مین یه چنگ دیگه ای به موهاش زدم که اومد پایین تر
۵.۷k
۰۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.