رمان ملک قلبم
رمان ملک قلبم
پارت۳۱
ارسلان، رفتم پایین تر بولیزشو دادم بالا
دیانا، بی اراده دستامو دادم بالا بولیزم و کامل در اوردم
ارسلان، یکی از دستامو دور کمرش حلقه کردم یکم آوردمش بالا که بتونم س.و.ت.ی.ن.شو باز کنم با اون یکی دستم س.و.ت.ی.ن.شو باز کردم
دیانا، س.و.ت.ی.نم و باز کرد انداخت رو زمین یکی از سینه هامو محکم با دستش گرفت
ارسلان، یکی از سینه هاشو با دستم گرفتم نوک اون یکی هم گذاشتم تو دهنم محکم میخورم
دیانا، عین یه پسر بچه کوچولو داشت سینمو میخورد هی هم نگام میکرد با اینکه من اصلا دوست نداشتم با این پسر ازدواج کنم ولی الان یه لذت خاصی تو بدنمه نکن دوسش دارم نه اول باید مطمئن بشم این فکر هارو کنار زدم دوباره نگاش کردم
پارت۳۱
ارسلان، رفتم پایین تر بولیزشو دادم بالا
دیانا، بی اراده دستامو دادم بالا بولیزم و کامل در اوردم
ارسلان، یکی از دستامو دور کمرش حلقه کردم یکم آوردمش بالا که بتونم س.و.ت.ی.ن.شو باز کنم با اون یکی دستم س.و.ت.ی.ن.شو باز کردم
دیانا، س.و.ت.ی.نم و باز کرد انداخت رو زمین یکی از سینه هامو محکم با دستش گرفت
ارسلان، یکی از سینه هاشو با دستم گرفتم نوک اون یکی هم گذاشتم تو دهنم محکم میخورم
دیانا، عین یه پسر بچه کوچولو داشت سینمو میخورد هی هم نگام میکرد با اینکه من اصلا دوست نداشتم با این پسر ازدواج کنم ولی الان یه لذت خاصی تو بدنمه نکن دوسش دارم نه اول باید مطمئن بشم این فکر هارو کنار زدم دوباره نگاش کردم
۵.۹k
۰۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.