𝗯𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻 𝗹𝗼𝘃𝗲🏹
#𝗯𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻_𝗹𝗼𝘃𝗲🏹
↬#𝗽𝗮𝗿𝘁 20
↬#𝗮𝗿𝗺𝗶❦
ویو ا/ت
یکم بیشتر بیرون وایسادم الان دیگه حتما جونگکوک رفته خونه دیگه وقتش بود برم خونه کیفم رو کولم کردم خرسیم رو بغل کردم یا تاکسی گرفتم رفتم خونه
ویو خونه
ویو ا/ت
درو باز کردم هیچ کس پایین نبود یه سکوتی کل خونه رو گرفته بود آروم از پله ها بالا رفتم خرسم آنقدر بزرگ بود که اصلا نمیتونستم جلوم رو ببینم واسه همین اسمش رو گزاشتم جونگکوک (🗿🗿🗿)
رفتم در اتاق رو باز کردم خرسم رو از جلو چشمام کنار زدم و گزاشتمش زمین
چییییییییی؟
جونگکوک داشت با لورا لب میگرفت
لورا نشسته بود رو تخت و جونگکوک روش خیمه زده بود
رفتم موهای لورا رو محکم کشیدم عقب و زدم تو گوشش عصبانیت از چشمام میبارید
لورا چشمام چهار تا شد منو با اون حالت دید سریع از اتاق رفت بیرون
سرم رو چرخوندم سمت جونگکوک داشت با تعجب و ترس بهم نگاه میکرد
رفتم بهش نزدیک شدم و تو چشماش نگاه کردم
جونگکوک : ا..ت
ا/ت : خفه شو (زد تو گوشش)
طوری زد تو گوش جونگکوک که سرش رو چرخوند
ویو ا/ت
زدم تو گوش جونگکوک و رفتم رو تخت دراز کشیدم جونگکوک هم آمد پشتم دراز کشید دستشو برد دور کمرم
دستش رو پس زدم و رفتم خرسم رو آورم گزاشتم بینمون و خرسم و بوس کردن و دستمو بردم دور کمر خرسیم جونگکوک داشت با حرص نگاه میکرد از قیافهاش قشنگ معلوم بود داره حرص میخوره
ادامه دارد....؟....؟
↬#𝗽𝗮𝗿𝘁 20
↬#𝗮𝗿𝗺𝗶❦
ویو ا/ت
یکم بیشتر بیرون وایسادم الان دیگه حتما جونگکوک رفته خونه دیگه وقتش بود برم خونه کیفم رو کولم کردم خرسیم رو بغل کردم یا تاکسی گرفتم رفتم خونه
ویو خونه
ویو ا/ت
درو باز کردم هیچ کس پایین نبود یه سکوتی کل خونه رو گرفته بود آروم از پله ها بالا رفتم خرسم آنقدر بزرگ بود که اصلا نمیتونستم جلوم رو ببینم واسه همین اسمش رو گزاشتم جونگکوک (🗿🗿🗿)
رفتم در اتاق رو باز کردم خرسم رو از جلو چشمام کنار زدم و گزاشتمش زمین
چییییییییی؟
جونگکوک داشت با لورا لب میگرفت
لورا نشسته بود رو تخت و جونگکوک روش خیمه زده بود
رفتم موهای لورا رو محکم کشیدم عقب و زدم تو گوشش عصبانیت از چشمام میبارید
لورا چشمام چهار تا شد منو با اون حالت دید سریع از اتاق رفت بیرون
سرم رو چرخوندم سمت جونگکوک داشت با تعجب و ترس بهم نگاه میکرد
رفتم بهش نزدیک شدم و تو چشماش نگاه کردم
جونگکوک : ا..ت
ا/ت : خفه شو (زد تو گوشش)
طوری زد تو گوش جونگکوک که سرش رو چرخوند
ویو ا/ت
زدم تو گوش جونگکوک و رفتم رو تخت دراز کشیدم جونگکوک هم آمد پشتم دراز کشید دستشو برد دور کمرم
دستش رو پس زدم و رفتم خرسم رو آورم گزاشتم بینمون و خرسم و بوس کردن و دستمو بردم دور کمر خرسیم جونگکوک داشت با حرص نگاه میکرد از قیافهاش قشنگ معلوم بود داره حرص میخوره
ادامه دارد....؟....؟
۳۳.۷k
۰۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.