𝗯𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻 𝗹𝗼𝘃𝗲🏹
#𝗯𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻_𝗹𝗼𝘃𝗲🏹
↬#𝗽𝗮𝗿𝘁 18
↬#𝗮𝗿𝗺𝗶❦
ویو ا/ت
وقتی از خونه رفتم بیرون رفتم جایی رو نداشتم پدر مادرم اینجا نبودن فقط یکم پول داشتم که با اون نمیتونستم خونه بگیرم
میخواستم برم هتل خیلی باهام فاصله نداشت داشتم تو راه قدم میزدم که دل پیچه بدی افتاد تو دلم بیخیالش شدم به راه رفتن ادامه دادم
مردم بهم چپ چپ نگاه میکردن اهمیت ندادم
دلم خیلی درد گرفت دستم رو گزاشتم روش نشستم خیابون
آییییی
به خودم شک کردم نکنه به خاطر اون شبه
یه دارو خونه اون نزدیکی ها پیدا کردم به سختی خودمو بهش رسوندم
یه بی بی چک گرفتم با یه قرص دل درد
چند مین بعد
دلم بهتر شده بود رفتم توی دستشویی عمومی توی پارک
بعد از اینکه (راستش تجربه ندارم که چه کار میکنن باهاش و اسم این کار چیه دیگه فک کنین الان مثلا میخواد جوابش رو ببینه🗿🗿)
ویو ا/ت
چشمامو بستم دستم رو گزاشتم روش یه ترسی افتاد تو جونم چشمامو باز کردم سرمو پایین آوردم نگاش کردم دستم رو کنار آوردن
وایی نه دوبارهههه من نمیتونم تحمل کنم تنهایی اههه
میشینه رو توالت (از اون فرهنگی ها🤌🗿)
و گریه میکنه
ویو ا/ت از اونجا رفتم بیرون
رفتم کافی شاپ خیلی گشنم بود حتما بخاطر این بچه است
غذامو که خوردم رفتم بیرون
دیگه نمیتونستم راه برم یه تاکسی گرفتم رفتم سمت هتل
وقتی داشتم مدارک رو پر میکردم ازم شناسنامه خواست شناسناممو نیاورده بودم
جایی هم نداشتم هاریا رفته بود مسافرت پس مجبورم بر گردم خونه ولی تا شب نمیرم که نگرانم بشه
ویو ا/ت
تا نصف شب رفتم سئول گردی رفتم شهر بازی با بچهام خیلی حال کردیم
از اونجا یه عالمه فالوده بستنی خوردم
وقتی خسته شدم میخواستم بر گردم
یه تاکسی گرفتم
توی راه یه عروسک فروشی نظرمو جلب کرد از ماشین پیاده شدم و یه خرس سفید خیلی بزرگ خریدم از خودم بزرگ تر بود همون جا اسمش رو گزاشتم جونگکوک (این شیشه میکشه یادم رفت بنویسم)
ادامه دارد...؟....؟
↬#𝗽𝗮𝗿𝘁 18
↬#𝗮𝗿𝗺𝗶❦
ویو ا/ت
وقتی از خونه رفتم بیرون رفتم جایی رو نداشتم پدر مادرم اینجا نبودن فقط یکم پول داشتم که با اون نمیتونستم خونه بگیرم
میخواستم برم هتل خیلی باهام فاصله نداشت داشتم تو راه قدم میزدم که دل پیچه بدی افتاد تو دلم بیخیالش شدم به راه رفتن ادامه دادم
مردم بهم چپ چپ نگاه میکردن اهمیت ندادم
دلم خیلی درد گرفت دستم رو گزاشتم روش نشستم خیابون
آییییی
به خودم شک کردم نکنه به خاطر اون شبه
یه دارو خونه اون نزدیکی ها پیدا کردم به سختی خودمو بهش رسوندم
یه بی بی چک گرفتم با یه قرص دل درد
چند مین بعد
دلم بهتر شده بود رفتم توی دستشویی عمومی توی پارک
بعد از اینکه (راستش تجربه ندارم که چه کار میکنن باهاش و اسم این کار چیه دیگه فک کنین الان مثلا میخواد جوابش رو ببینه🗿🗿)
ویو ا/ت
چشمامو بستم دستم رو گزاشتم روش یه ترسی افتاد تو جونم چشمامو باز کردم سرمو پایین آوردم نگاش کردم دستم رو کنار آوردن
وایی نه دوبارهههه من نمیتونم تحمل کنم تنهایی اههه
میشینه رو توالت (از اون فرهنگی ها🤌🗿)
و گریه میکنه
ویو ا/ت از اونجا رفتم بیرون
رفتم کافی شاپ خیلی گشنم بود حتما بخاطر این بچه است
غذامو که خوردم رفتم بیرون
دیگه نمیتونستم راه برم یه تاکسی گرفتم رفتم سمت هتل
وقتی داشتم مدارک رو پر میکردم ازم شناسنامه خواست شناسناممو نیاورده بودم
جایی هم نداشتم هاریا رفته بود مسافرت پس مجبورم بر گردم خونه ولی تا شب نمیرم که نگرانم بشه
ویو ا/ت
تا نصف شب رفتم سئول گردی رفتم شهر بازی با بچهام خیلی حال کردیم
از اونجا یه عالمه فالوده بستنی خوردم
وقتی خسته شدم میخواستم بر گردم
یه تاکسی گرفتم
توی راه یه عروسک فروشی نظرمو جلب کرد از ماشین پیاده شدم و یه خرس سفید خیلی بزرگ خریدم از خودم بزرگ تر بود همون جا اسمش رو گزاشتم جونگکوک (این شیشه میکشه یادم رفت بنویسم)
ادامه دارد...؟....؟
۱۵.۴k
۰۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.