رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت ملیسا
#پارت_۱۳۶
فاطینا: چیزی ندارم! فقط شاید هست ولی من نمی بینم! یعنی نمیدونم واقعا چیزی نبوده منم بهش فکر نکردم اونم نمیدونم
_باشه خب !
بهار عروسیت جووون چه شود میگم یه عروسی افتادیما! کیف کردم یعنی قشنگ اشنا شدن دوست شدن نامزد میشن عروسی میکنن به شماها باید دست مریزاد گفت میگم بچتونم قبل ازدواج میومد خوب بودا! یعنی بچتون تو عروسیتون میبود! خیلی قشنگ میشد
بهار: زبانت را یکم بیاور جلو و محکم با دندان هایت بفشار!
ملی: راس میگه چ شیک میشه! بعد عکسارو می بینین بچه م بوده تو عروسی! به به
فاطینا: وای نگو اصا خیلی عالی بود دخترا
بهار :میگم اگه کیف داره بگم امشب رامین ببرتت دست ب کار شه! یهو ماهور بفهمه یهو خونتون پا خودتون و قید دوتاتونو میزنه! بفهمه کار از دوستی گذشته و ب بچه رسیده چقد دراماتیک نه؟
ملیسا اب دهنشو قورت داد : نه
بهار لبخند جانانه ای زد : پس ببند
فاطینا ی لیوان اب داد دست ملیسا واقن مث گچ شده بود...
فاطینا: بینم ملیس! نکنه ک...
ملیس توپید بهم: چرت نگو اگه منم بخام کاری کنم رامین و میشناسین! دستمم بزور میگیره
_منکه ی چیزای دیگه ای دیدم!
ملیسا: هرچی کرمه از خوده ملیسه رامین پاکه پاکه بچه!
_اونکه صد البته! وقتی هواییش میکنی همینه دیگه بچه مردم از دست رفت بدبخت باید همه جوانب و بسنجنه به همه چی فک کنه! به تو خانوادت خانوادش
بهار: از همه مهمتر ماهور!
ملیسا: من خودم کم درد دارم شماهام روش اصا من همیشه زنگم میزنم به رامین عذاب وجدان میگیرم!
فاطینا: چیه نکنه میخاستی به داداشت بگی این پسره هست دوستته از بچگی بهش میگی داداش! من باهاش رابطه دارم دوست پسرمه! اره؟
ملیسا یکم اب خورد
_بسه حرفشو نزنید اصا اه ، شماها بفکر خودتوت باشید من امشبو بخاطر تولدم از کاراتون چشم پوشی کردم
ملیس: اخ عروس منی دیگه زن داداش منی تو تکی یدوته ای اصا! تو بامن قهر باشی اونوق نمی فهمم چیکارا می کنید با ماهور که !
فاطینا: چاپلوسی بلد نیستم ولی ی ذره حالا دوست دارم دوست جونم
بهار: ارررره مرسی اصا تو نباشی ک برقصه عروسیم!
_مرسی محبت! درونتون فوران میکنه
ملی: عزیزم خودت میدونی ما ی تار گندیدتو با صدتار قشنگ عوض میکنیم!
فاطینا: اره لَخت باشن اون تار قشنگا!
بهار: بلوند باشن
_بمیرین
س تاشون زدن زیر خنده دیوونه ها
ساعت ده شب شاممونو خوردیم که ب لطف بچه هاو حرفای نگفته شون تا یازده طول کشید و بعد شام هنوزم حرف حرف! من دلم تنگ شده بود برای این جمع سپنتا وبهاره از برنامه هاشون میگفتن برا عروسی سامی م هی میگف باید سجده شکر کنم ادم شده سپنتا رامین متاسفانه ساکت بود ملیسم اونو دید پکر تر شد! که بزور ب حرف گرفتیمشون حالشون عوض بشه
ملی: میگم من چرا نباس بدونم تو اینجا میمونی هان؟!
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #خاص #زیبا #هنری #جذاب #شیک #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید
فاطینا: چیزی ندارم! فقط شاید هست ولی من نمی بینم! یعنی نمیدونم واقعا چیزی نبوده منم بهش فکر نکردم اونم نمیدونم
_باشه خب !
بهار عروسیت جووون چه شود میگم یه عروسی افتادیما! کیف کردم یعنی قشنگ اشنا شدن دوست شدن نامزد میشن عروسی میکنن به شماها باید دست مریزاد گفت میگم بچتونم قبل ازدواج میومد خوب بودا! یعنی بچتون تو عروسیتون میبود! خیلی قشنگ میشد
بهار: زبانت را یکم بیاور جلو و محکم با دندان هایت بفشار!
ملی: راس میگه چ شیک میشه! بعد عکسارو می بینین بچه م بوده تو عروسی! به به
فاطینا: وای نگو اصا خیلی عالی بود دخترا
بهار :میگم اگه کیف داره بگم امشب رامین ببرتت دست ب کار شه! یهو ماهور بفهمه یهو خونتون پا خودتون و قید دوتاتونو میزنه! بفهمه کار از دوستی گذشته و ب بچه رسیده چقد دراماتیک نه؟
ملیسا اب دهنشو قورت داد : نه
بهار لبخند جانانه ای زد : پس ببند
فاطینا ی لیوان اب داد دست ملیسا واقن مث گچ شده بود...
فاطینا: بینم ملیس! نکنه ک...
ملیس توپید بهم: چرت نگو اگه منم بخام کاری کنم رامین و میشناسین! دستمم بزور میگیره
_منکه ی چیزای دیگه ای دیدم!
ملیسا: هرچی کرمه از خوده ملیسه رامین پاکه پاکه بچه!
_اونکه صد البته! وقتی هواییش میکنی همینه دیگه بچه مردم از دست رفت بدبخت باید همه جوانب و بسنجنه به همه چی فک کنه! به تو خانوادت خانوادش
بهار: از همه مهمتر ماهور!
ملیسا: من خودم کم درد دارم شماهام روش اصا من همیشه زنگم میزنم به رامین عذاب وجدان میگیرم!
فاطینا: چیه نکنه میخاستی به داداشت بگی این پسره هست دوستته از بچگی بهش میگی داداش! من باهاش رابطه دارم دوست پسرمه! اره؟
ملیسا یکم اب خورد
_بسه حرفشو نزنید اصا اه ، شماها بفکر خودتوت باشید من امشبو بخاطر تولدم از کاراتون چشم پوشی کردم
ملیس: اخ عروس منی دیگه زن داداش منی تو تکی یدوته ای اصا! تو بامن قهر باشی اونوق نمی فهمم چیکارا می کنید با ماهور که !
فاطینا: چاپلوسی بلد نیستم ولی ی ذره حالا دوست دارم دوست جونم
بهار: ارررره مرسی اصا تو نباشی ک برقصه عروسیم!
_مرسی محبت! درونتون فوران میکنه
ملی: عزیزم خودت میدونی ما ی تار گندیدتو با صدتار قشنگ عوض میکنیم!
فاطینا: اره لَخت باشن اون تار قشنگا!
بهار: بلوند باشن
_بمیرین
س تاشون زدن زیر خنده دیوونه ها
ساعت ده شب شاممونو خوردیم که ب لطف بچه هاو حرفای نگفته شون تا یازده طول کشید و بعد شام هنوزم حرف حرف! من دلم تنگ شده بود برای این جمع سپنتا وبهاره از برنامه هاشون میگفتن برا عروسی سامی م هی میگف باید سجده شکر کنم ادم شده سپنتا رامین متاسفانه ساکت بود ملیسم اونو دید پکر تر شد! که بزور ب حرف گرفتیمشون حالشون عوض بشه
ملی: میگم من چرا نباس بدونم تو اینجا میمونی هان؟!
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #خاص #زیبا #هنری #جذاب #شیک #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید
۱۴.۷k
۲۸ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.