رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت ترانه
#پارت_۱۳۸
+چیه چرا یجوری شدی انگار جن دیدی، خیلی غیرقابل تصوره!؟
_اره خب... برای ماهور دوسال پیشی که دیدم!
اروم گف: دیگه ماهور دوسال پیش نیست!
_چی!
+هیچی
_چیزه!میگم...هردوتاش دست من باشه!؟
اونی که گردنش بودو ازم گرف
+یکیش مال منه ها!
با ذووق نگاش میکردم بعد از اینکه گردنبندو انداخت گردنش
بهم نگا کرد
+نمیندازیش ؟
هیجان زده خواستم ببندمش که گف
+نمیشه اونی که خریده بندازه گردنت؟
لبخندی زدم _چرا که نه
گردنبندو دادم دستش و برگشتم
انداختش گردنم و همونجوری بغلم کرد
دلم دوست دارم میخاد! چرا این بشر سر عقل نمیاد
من به شنیدنش نیاز دارم!
واقعا الان وقتیه که میخوام بشنوم
ازم جدا شد منم تشکر کردم
_خستم یکم ولی کلی خوش گذشت، شب بخیر
گونشو بوسیدم و رفتم بالا ...
لباسمو عوض کردم موهامم یکم طول کشید باز کنم رفتم چراغو خاموش کنم که ماهور اومد تو
قبل از اینکه من حرفی بزنم بغلم کرد و افتادیم رو تخت لب پایینمو ب دندون گرفت و یکم خوردش
سرشو آورد بالا و نگام کرد دودل میخواست چیزی بهم بگه که بلاخره دل به دریا زد
+ترانه ی زندگیم خوشحالم دارمت!
دور ترین نزدیک من
دستاش دورم حلقه کرده بودو کنارم خوابید اما من در حال هضم کردن حرفش بودم! ماهور خوابیدو من درگیر همون یه جمله ...!
روزای اسفندو با درگیری کارامون گذروندیم به امید ساال جدیدو اتفاقای خوب! کلی ذوق بهار اینارو داشتم.
* * * *
_وای خیلیم عالی شدی بهار
ملیس: اون یکی م قشنگ بودا!
_اره ولی زیادی شلوغش نکنیم فقط خانواده ها تو مراسمن ان شاء الله عروسیش میترکونیم هوم؟! اتفاقا صورتیه از شیری و کرم بهتره چیه شبیه لباس عروسی میشه
بچه ها سری تکون دادن و من به بهار چشم دوختم یه لباس صورتی مات که بالا تنه ش تور مانند بودو فقط بدنشو پوشونده بود و استینای توری کمر به پایین پارچه ساده صورتی خیلی شیک و ساده که ی تفاوت اساسی با عروسیش باشه ما رفتیم بیرون که بهار کار موهاش تموم شه یه نگاه به خودم تو اینه انداختم لباس ابی کاربنی بلند که سر شونه هاش لخت بود تا کمر تنگ روی کمرش یه ردیف نگین میخورد زیر اون ردیفه یکم نگین متراکم و دامنش ساده و گشاد موهامم جمع کرده بودم یه ارایش ساده ملیس اومد کنارم میخاستم بزنمش به اندازه عروسی خوشگل کرده بود لعنتی اونم یه صورتی تیره تر کوتاه با یه ارایش دخترونه صورتی خیلی بهش میومد
_امشب کارت تمومه!
ملیس: دیگه دارم به خودم شک میکنم
خندیدم : چطور؟
ملیس:رامین کلا خیلی کمتر اهمیت میده بهم،دوسم نداره ینی؟
_امکان نداره ... داداشتو ک میشناسی ب رامین حق بده وقت بده همش تموم میشه
ملیس: هیچی منو یادش رفته غرق کارو زندگیشه از صب هرچی زنگ زد من جواب ندادم!
وای خدایا از دست اینا!...
#دورترین_نزدیک
#پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #خاص #زیبا #جذاب #شیک
+چیه چرا یجوری شدی انگار جن دیدی، خیلی غیرقابل تصوره!؟
_اره خب... برای ماهور دوسال پیشی که دیدم!
اروم گف: دیگه ماهور دوسال پیش نیست!
_چی!
+هیچی
_چیزه!میگم...هردوتاش دست من باشه!؟
اونی که گردنش بودو ازم گرف
+یکیش مال منه ها!
با ذووق نگاش میکردم بعد از اینکه گردنبندو انداخت گردنش
بهم نگا کرد
+نمیندازیش ؟
هیجان زده خواستم ببندمش که گف
+نمیشه اونی که خریده بندازه گردنت؟
لبخندی زدم _چرا که نه
گردنبندو دادم دستش و برگشتم
انداختش گردنم و همونجوری بغلم کرد
دلم دوست دارم میخاد! چرا این بشر سر عقل نمیاد
من به شنیدنش نیاز دارم!
واقعا الان وقتیه که میخوام بشنوم
ازم جدا شد منم تشکر کردم
_خستم یکم ولی کلی خوش گذشت، شب بخیر
گونشو بوسیدم و رفتم بالا ...
لباسمو عوض کردم موهامم یکم طول کشید باز کنم رفتم چراغو خاموش کنم که ماهور اومد تو
قبل از اینکه من حرفی بزنم بغلم کرد و افتادیم رو تخت لب پایینمو ب دندون گرفت و یکم خوردش
سرشو آورد بالا و نگام کرد دودل میخواست چیزی بهم بگه که بلاخره دل به دریا زد
+ترانه ی زندگیم خوشحالم دارمت!
دور ترین نزدیک من
دستاش دورم حلقه کرده بودو کنارم خوابید اما من در حال هضم کردن حرفش بودم! ماهور خوابیدو من درگیر همون یه جمله ...!
روزای اسفندو با درگیری کارامون گذروندیم به امید ساال جدیدو اتفاقای خوب! کلی ذوق بهار اینارو داشتم.
* * * *
_وای خیلیم عالی شدی بهار
ملیس: اون یکی م قشنگ بودا!
_اره ولی زیادی شلوغش نکنیم فقط خانواده ها تو مراسمن ان شاء الله عروسیش میترکونیم هوم؟! اتفاقا صورتیه از شیری و کرم بهتره چیه شبیه لباس عروسی میشه
بچه ها سری تکون دادن و من به بهار چشم دوختم یه لباس صورتی مات که بالا تنه ش تور مانند بودو فقط بدنشو پوشونده بود و استینای توری کمر به پایین پارچه ساده صورتی خیلی شیک و ساده که ی تفاوت اساسی با عروسیش باشه ما رفتیم بیرون که بهار کار موهاش تموم شه یه نگاه به خودم تو اینه انداختم لباس ابی کاربنی بلند که سر شونه هاش لخت بود تا کمر تنگ روی کمرش یه ردیف نگین میخورد زیر اون ردیفه یکم نگین متراکم و دامنش ساده و گشاد موهامم جمع کرده بودم یه ارایش ساده ملیس اومد کنارم میخاستم بزنمش به اندازه عروسی خوشگل کرده بود لعنتی اونم یه صورتی تیره تر کوتاه با یه ارایش دخترونه صورتی خیلی بهش میومد
_امشب کارت تمومه!
ملیس: دیگه دارم به خودم شک میکنم
خندیدم : چطور؟
ملیس:رامین کلا خیلی کمتر اهمیت میده بهم،دوسم نداره ینی؟
_امکان نداره ... داداشتو ک میشناسی ب رامین حق بده وقت بده همش تموم میشه
ملیس: هیچی منو یادش رفته غرق کارو زندگیشه از صب هرچی زنگ زد من جواب ندادم!
وای خدایا از دست اینا!...
#دورترین_نزدیک
#پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #خاص #زیبا #جذاب #شیک
۱۰.۷k
۲۸ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.