فیکعاشقدوستبرادرمشدم

#فیک_عاشق_دوست_برادرم_شدم
#پارت 4

یون ویو: رفتیم سمت در و کوک زنگ در رو زد و بعد از چند ثانیه در رو باز کردن.... اون... تهیونگ بود که در رو باز کرده بود......

ته: سلام کوک... عام ببخشید این کیه

یون: سلام من یون هستم خواهر کوک.

جین: هاا خواهر کوک

یون: ارع...

یون ویو: عرر حاا از عکساشون هم جذاب ترن.... زوی تهیونگ کراش زده بودم و واقعا دوسش داشتم.... ولی اون چرا باید عاشق من بشه.... این یک عشق یک طرفه است...

ته ویو: رفتم در رو باز کردم و با. دختری جذاب و قد بلند مواجه شدم... اخ چقد دختر کیوت و. جذابیه...
یاا تهیونگ تو نبابد عاشق خواهر بهترین دوستت بشی... پس این کار ها رو ول کن..

ته: بفرمایید داخل دم در بده..

یون ویو: وارد خونه شدیم واو خیلی خونه ی خوشگل و بزرگی بود.. والا خونه نبود قصر بود.... همه جا رو بهم نشون دادن... خیلی خسته شده بودم و فردا هم مدرسه داشتم.....

بهم یه اتاق داده بودن که خیلی خوشگل بود... تم مشکی بود...
و تموم وسایل هامو چیدم.  گوشیمو زدم به شارژ تا یکم شارژ بشه.. و رفتم سمت میز و روی صندلی نشستم و دفتر و کتابم رو باز کردم و شروع کردم به نوشتن تکالیف..

2 ساعت بعد...

یون: اخ بالاخره تموم شد... الان ساعت 6 غروب بود..

رفتم. حموم و یه دوش 20 مینی گرفتم و اومدم بیرون و رفتم سمت میز و موهامو خشک کردم و بهشون حالت دادم...
راستش من موهام بلند و خرمایی رنگه..

و رفتم سمت کمد یه کراپ و دامن تنم. کردم و رفتم طبقه ی پایین دیدم که بچه ها روی مبل نشستم و دارن حرف میزنن..
رفتم پیش برادرم نشستم و گفتم

یون: چی پچ پچ میکنین

کوک: هیچی داشتم قضیه رو تعریف میکردم

یون: اهوم... کوک من حصلممم سر میره بیا بریم بیرون دور بزنیم

کوک: نه ما کار داریم...

یون: حداقل ساعتای 8 برای شام بریم رستوران...

جین: یاا رستوران چیه... اشپز ورلد واید هندسام اینجاست و خودش غذا میپزه...
میخای دست پختمو پچشی

یون: هوفف من میخام برم بیرون

تهیونگ: خب اگه اشکالی نداره من میخام برم بیرون و یون هم ببرم باهم بریم دور بزنیم
اه راستی یون چند سالته؟

یون:15 سالمه..

جیمین: واقعاا اصن بهت نمیخوره من حداقل فک کردم تو 23 سالت باشه

یون:(خنده) اهوم

یون: خب داداشی جونم با تهیونگ بریم بیرون؟

کوک: باشه برید ولی تهیونگ مواظب یون باشیا

تهیونگ: اوکیه

یون ویو: رفتم طبقه ی بالا و یع لباس خوشگل تنم کردم و رفتم سمت میزارایشی و یه میکاپ ساده انجام دادم.. و رفتم طبقه ی پایین و با تهیونگ سوار ماشین شدیم..

تهیونگ: خب کجا بریم..

یون: عامم بریم شهربازی

تهیونگ: بزن بریم..

حمایت کنید
بچه ها برای پارت بعد معلوم نیس کی بنویسم و برای همین شرط نمیزارم و هر وقت نوشتم پارت بعد رو میزارم
دیدگاه ها (۳۶)

#فیک_ عاشق_دوست_برادرم_شدم #پارت_5یون ویو: با تهیونگ رفتیم ب...

#فیک_عاشق_دوست_برادرم_شدم#پارت_6یون ویو: پشت تهیونگ قایم شدم...

#فیک_عاشق_دوست_برادرم_شدم #پارت 3رفتم در رو باز کردم و مامان...

«سناریو» «درخواستی» «وقتی وسط بوسیدن سِکسِکه میکنی» نامجون: ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط