کیمیاگر
کیمیاگر
هوسوک: جیمین، ته میشه یه دقیقه بیاین آشپزخونه
جیمین: اتفاقی افتاده هیونگ؟
هوسوک: اره....یعنی نه فقط بیاین یه اتفاقی رخ داده که باید بهتون بگم.
تهیونگ: باشه هیونگ الان میایم.
تهیونگ دست جیمین و گرفت و کمکش کرد تا بلند شه و رفتن آشپزخونه.
جیمین: چی شده هیونگ؟
هوسوک: ببین جیمین مشکل درمورد بچه هات و زمان زایمانته.
جیمین: چی؟ چی شده؟ بچه هام چیزیشون شده؟ هو.هوسوکا جواب بده.
هوسوک: جیمین آروم باش. نفس عمیق بکش..ببین چون که بچه های تو دوقلو هستن تو باید توی ماه دهم زایمان کنی.
ته: چی؟ این امکان نداره.
هوسوک: ببین معمولا اون هایی که دوقلو باردارن توی ماه هشتم زایمان میکنن یا تو ماه دهم یا حتی تو نه ماهگی. الان جیمین باید توی ماه دهم زایمان کنه.
جیمین: نه..نه این اصلا خوب نیست. .
هوسوک و ته: چرا؟
جیمین: یعنی باید دوماه تحمل کنم ؟ انقباض و درد و نه..نه من نمیتونم.
ته: چرا میتونی. من به تو ایمان دارم.
جیمین: ولی ته زایمان برای یه پسر ۱۹،۲۰ ساله خیلی سخته. اینم دوقلو.
هوسوک: جیمین تو چی میترسی؟ هیچ اتفاقی برای سه تاتون نمیوفته بهت قول میدم.
ته: تازه همه هم پیشت هستن.
جیمین: میگم...میشه بریم گردش؟
ته: چراکه نه...هرجا که تو بگی.
جیمین: ویلای جنگلی. با همه..بریم دو هفته اونجا بمونیم.
هوسوک: منم موافقم.
ته: پس بریم به همه بگیم.
جین: لازم نیست همه حرفاتون و شنیدیم.
هوسوک: فال گوش وایسادید؟
کوک: نه بابا ما که فضول نیستیم.
یونگی: آره...خیلی.
نامجون: میگم امیشب بریم و وسایلمون و جمع کنیم بعد بیاین همگی خونه ما و فردا خورشید نزده میریم تو دل جاده.
ته: ولی هیونگ ما اون جاده رو بیشتر از هرکسی میشناسیم توی روشنایی رانندگی کنیم بهتره. چون خیییلی تاریکه و همچنین به وضعیت جیمین نگاه کن!
جیمین: مگه من چمه؟
ته: آممم منظورم اینکه.
جین: دو تا بچه توی وجودت رشد میکنن.
جیمین: آهان. باشه.
خلاصه همه آماده شدن و صبح ساعت ۶ صبح حرکت کردن.
هوسوک: جیمین، ته میشه یه دقیقه بیاین آشپزخونه
جیمین: اتفاقی افتاده هیونگ؟
هوسوک: اره....یعنی نه فقط بیاین یه اتفاقی رخ داده که باید بهتون بگم.
تهیونگ: باشه هیونگ الان میایم.
تهیونگ دست جیمین و گرفت و کمکش کرد تا بلند شه و رفتن آشپزخونه.
جیمین: چی شده هیونگ؟
هوسوک: ببین جیمین مشکل درمورد بچه هات و زمان زایمانته.
جیمین: چی؟ چی شده؟ بچه هام چیزیشون شده؟ هو.هوسوکا جواب بده.
هوسوک: جیمین آروم باش. نفس عمیق بکش..ببین چون که بچه های تو دوقلو هستن تو باید توی ماه دهم زایمان کنی.
ته: چی؟ این امکان نداره.
هوسوک: ببین معمولا اون هایی که دوقلو باردارن توی ماه هشتم زایمان میکنن یا تو ماه دهم یا حتی تو نه ماهگی. الان جیمین باید توی ماه دهم زایمان کنه.
جیمین: نه..نه این اصلا خوب نیست. .
هوسوک و ته: چرا؟
جیمین: یعنی باید دوماه تحمل کنم ؟ انقباض و درد و نه..نه من نمیتونم.
ته: چرا میتونی. من به تو ایمان دارم.
جیمین: ولی ته زایمان برای یه پسر ۱۹،۲۰ ساله خیلی سخته. اینم دوقلو.
هوسوک: جیمین تو چی میترسی؟ هیچ اتفاقی برای سه تاتون نمیوفته بهت قول میدم.
ته: تازه همه هم پیشت هستن.
جیمین: میگم...میشه بریم گردش؟
ته: چراکه نه...هرجا که تو بگی.
جیمین: ویلای جنگلی. با همه..بریم دو هفته اونجا بمونیم.
هوسوک: منم موافقم.
ته: پس بریم به همه بگیم.
جین: لازم نیست همه حرفاتون و شنیدیم.
هوسوک: فال گوش وایسادید؟
کوک: نه بابا ما که فضول نیستیم.
یونگی: آره...خیلی.
نامجون: میگم امیشب بریم و وسایلمون و جمع کنیم بعد بیاین همگی خونه ما و فردا خورشید نزده میریم تو دل جاده.
ته: ولی هیونگ ما اون جاده رو بیشتر از هرکسی میشناسیم توی روشنایی رانندگی کنیم بهتره. چون خیییلی تاریکه و همچنین به وضعیت جیمین نگاه کن!
جیمین: مگه من چمه؟
ته: آممم منظورم اینکه.
جین: دو تا بچه توی وجودت رشد میکنن.
جیمین: آهان. باشه.
خلاصه همه آماده شدن و صبح ساعت ۶ صبح حرکت کردن.
۹.۴k
۱۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.