part ❶❼
#part_❶❼
#khanevadeh_hoseleh_sar_bar
و آقای امین خیلی با هم صمیمی شدن انگار قراره ازدواج کنن... زبونمو گاز بگیرم اگ پریسا ازدواج کنه پس من شبا تنهایی چیکا کنم؟!
پریسا :آقای امین و من یه چن تا خوراکی خریدیم رفتیم سمت پرنیا و مسیح
امین : خوب بچه ها... میگم بیاین بریم سوار یکی از اینا شیم
مسیح : آره حله
پرنیا : اوکیه
پریسا : ولی من میترسم
امین : میترسی؟! 😅
پریسا : آره مگه چیه
امین : هیچی... پس ما بریم تو اینجا بمون
مسیح : امین داداش...
امین : ها چیه!!؟؟ گفت میترسم منم گفتم اینجا بمون
مسیح : پریسا آبجی بیا من پیشتم
پریسا : ....
از این رفتار امین بدم اومد واقن خیلی خود خواهه رفتم وسط مسیح و پرنیا نشستم تو این مدت هم به امین نگاه نکردم....
امین : از این کاری که کردم خجالت کشیدم... یعنی الان فکر میکنه که من آدم بدیم خوب حق داره ...
#khanevadeh_hoseleh_sar_bar
و آقای امین خیلی با هم صمیمی شدن انگار قراره ازدواج کنن... زبونمو گاز بگیرم اگ پریسا ازدواج کنه پس من شبا تنهایی چیکا کنم؟!
پریسا :آقای امین و من یه چن تا خوراکی خریدیم رفتیم سمت پرنیا و مسیح
امین : خوب بچه ها... میگم بیاین بریم سوار یکی از اینا شیم
مسیح : آره حله
پرنیا : اوکیه
پریسا : ولی من میترسم
امین : میترسی؟! 😅
پریسا : آره مگه چیه
امین : هیچی... پس ما بریم تو اینجا بمون
مسیح : امین داداش...
امین : ها چیه!!؟؟ گفت میترسم منم گفتم اینجا بمون
مسیح : پریسا آبجی بیا من پیشتم
پریسا : ....
از این رفتار امین بدم اومد واقن خیلی خود خواهه رفتم وسط مسیح و پرنیا نشستم تو این مدت هم به امین نگاه نکردم....
امین : از این کاری که کردم خجالت کشیدم... یعنی الان فکر میکنه که من آدم بدیم خوب حق داره ...
۲.۳k
۱۱ اسفند ۱۴۰۲