پارت 5۷
پارت 5۷
#قاتل_من
سوهو : یه سری وسایل و لباس های مناسب بار و برای چند روز دیگ اماده کنید وخوب به اون دختره برسید نمیخوام نقشم خراب شه.....
+چشم قربان
سوهو * ( رقیب تهیونگ توی قاچاق و محموله اسلحه...)
میتسویا: الو سلام جناب
تهیونگ: سلام بگو میتسویا...
میتسویا: ببخشید جناب که این خبرو بهتون میدم ولی نتونستم ردی یا سرنخی از خانم پیدا کنم ظاهر خیلی دور شدن ک امکان ردیابی کردن وجود نداره ولی باندمون هنوز در حال پیگیری هستن....
تهیونگ: یعنی چی نتونستی ردی ازش پیدا کنی
میخوای دست به سینه بشینیم و به ترک های دیوار زل بزنیم؟
میتسویا: ببخشید جناب ولی همینطور که قبلا گفتم امکان ردیابی وجود نداره ظاهرا کسانی که خانم و دزدیدن تو شهر نیستن یا مقرشون جایی ساختن که به این راحتیا نمیشه بهش رسید...
تهیونگ: همه ی تلاشتو بکن و یه سرنخی پیدا کن قسم میخورم بزارم کسی ک این کارو کرده دنبال سوراخ موش بگرده....
تهیونگ بعد از خاتمه دادن به تماس میتسویا به سمت اتاق هینا میره که از حالش مطمئن بشه که با دیدن وارد شدن میا به عمارت مکث میکنه و بعد از احوالپرسی میا به تهیونگ میگه که..
ارباب گفته بودید بیام اینجا که پرستار بچه بشم ولی من اون بچه رو نمی بینم...
تهیونگ: اوه درسته اون خواهر کوچیکه ا/ته و اسمش هیناس دختر فوقالعاده شیرین و باهوشیه میخوام یه مدت در نبود ا/ت ازش پرستاری کنی....
میا: چشم ارباب ولی خواهر ا/ت؟ اون بم نگفته بود خواهر کوچیک داره...
تهیونگ: درسته منم خبر نداشتم خواهر کوچیک داره ولی طی یه اتفاقاتی با هینا کوچیکه آشنا شدیم...
میا: که اینطور....ا/ت الان کجاست؟
تهیونگ: راستش خودمم نمیدونم کجاست و چه بلایی سرش اومده چند روز پیش توسط شخصی ناشناس دزدیده شد و هنوز خبری ازش نداریم....
میخوام در نبود ا/ت خواهرش خوشحال باشه و قصه نخوره....
میا: وایی خدای من امکان نداره باور نمیشه که ا/ت دزدیده شده....
تهیونگ: چیزی ک شده نمیشه تغیرش داد ولی قول میدم هر کجا باشه پیداش کنم....
بلافاصله بعد از تموم کردن حرفش
تهیونگ به یکی از خدمه ها اشاره میکنه که هینا را بیارن چند دقیقه بعد هینا میاد و با دیدن میا خجالت میکشه و پشت خدمه قایم میشه و از نزدیک شدن به میا ترس داره....
تهیونگ لبخندی میزنه و دست هینا میگیره و اونو بیرون میکشه و میگه این خانم مهربون و می بینی ؟ اسمش میاس و قراره از امروز پرستارت بشه برو با پرستار جدیدت احوالپرسی کن....
هینا در حالی سرشو پایین انداخته بود نزدیک میا میشه که میا پیش قدم میشه و دستشو به سمت هینا دراز میکنه و با لبخندی شیرین از هینا احوالپرسی میکنه هینا با دیدن رفتار میا لبخندی میزنه و میگه تو هم مثل خواهرم خوشکل و مهربونی...
میا: جدی؟ من؟ ولی خواهرت فوقالعاده تره
هینا : نه.. نه مو نمیزنید
میا شروع میکنه به خندیدن که هینا دست میا را میگیره و بهش میگه میخوای اتاقمو نشونت بدم...میا با ذوق میگه البته ک میخوام که هینا دست میا میگیره و پشت سرش میکشه و صدای خنده هاشون بلند میشه....
تهیونگ با دیدن انجام سریع هینا با میا لبخندی میزنه و پیش خودش میگه الان خیالم بابت هینا راحته و میتونم به قضیه ا/ت برسم....
#قاتل_من
سوهو : یه سری وسایل و لباس های مناسب بار و برای چند روز دیگ اماده کنید وخوب به اون دختره برسید نمیخوام نقشم خراب شه.....
+چشم قربان
سوهو * ( رقیب تهیونگ توی قاچاق و محموله اسلحه...)
میتسویا: الو سلام جناب
تهیونگ: سلام بگو میتسویا...
میتسویا: ببخشید جناب که این خبرو بهتون میدم ولی نتونستم ردی یا سرنخی از خانم پیدا کنم ظاهر خیلی دور شدن ک امکان ردیابی کردن وجود نداره ولی باندمون هنوز در حال پیگیری هستن....
تهیونگ: یعنی چی نتونستی ردی ازش پیدا کنی
میخوای دست به سینه بشینیم و به ترک های دیوار زل بزنیم؟
میتسویا: ببخشید جناب ولی همینطور که قبلا گفتم امکان ردیابی وجود نداره ظاهرا کسانی که خانم و دزدیدن تو شهر نیستن یا مقرشون جایی ساختن که به این راحتیا نمیشه بهش رسید...
تهیونگ: همه ی تلاشتو بکن و یه سرنخی پیدا کن قسم میخورم بزارم کسی ک این کارو کرده دنبال سوراخ موش بگرده....
تهیونگ بعد از خاتمه دادن به تماس میتسویا به سمت اتاق هینا میره که از حالش مطمئن بشه که با دیدن وارد شدن میا به عمارت مکث میکنه و بعد از احوالپرسی میا به تهیونگ میگه که..
ارباب گفته بودید بیام اینجا که پرستار بچه بشم ولی من اون بچه رو نمی بینم...
تهیونگ: اوه درسته اون خواهر کوچیکه ا/ته و اسمش هیناس دختر فوقالعاده شیرین و باهوشیه میخوام یه مدت در نبود ا/ت ازش پرستاری کنی....
میا: چشم ارباب ولی خواهر ا/ت؟ اون بم نگفته بود خواهر کوچیک داره...
تهیونگ: درسته منم خبر نداشتم خواهر کوچیک داره ولی طی یه اتفاقاتی با هینا کوچیکه آشنا شدیم...
میا: که اینطور....ا/ت الان کجاست؟
تهیونگ: راستش خودمم نمیدونم کجاست و چه بلایی سرش اومده چند روز پیش توسط شخصی ناشناس دزدیده شد و هنوز خبری ازش نداریم....
میخوام در نبود ا/ت خواهرش خوشحال باشه و قصه نخوره....
میا: وایی خدای من امکان نداره باور نمیشه که ا/ت دزدیده شده....
تهیونگ: چیزی ک شده نمیشه تغیرش داد ولی قول میدم هر کجا باشه پیداش کنم....
بلافاصله بعد از تموم کردن حرفش
تهیونگ به یکی از خدمه ها اشاره میکنه که هینا را بیارن چند دقیقه بعد هینا میاد و با دیدن میا خجالت میکشه و پشت خدمه قایم میشه و از نزدیک شدن به میا ترس داره....
تهیونگ لبخندی میزنه و دست هینا میگیره و اونو بیرون میکشه و میگه این خانم مهربون و می بینی ؟ اسمش میاس و قراره از امروز پرستارت بشه برو با پرستار جدیدت احوالپرسی کن....
هینا در حالی سرشو پایین انداخته بود نزدیک میا میشه که میا پیش قدم میشه و دستشو به سمت هینا دراز میکنه و با لبخندی شیرین از هینا احوالپرسی میکنه هینا با دیدن رفتار میا لبخندی میزنه و میگه تو هم مثل خواهرم خوشکل و مهربونی...
میا: جدی؟ من؟ ولی خواهرت فوقالعاده تره
هینا : نه.. نه مو نمیزنید
میا شروع میکنه به خندیدن که هینا دست میا را میگیره و بهش میگه میخوای اتاقمو نشونت بدم...میا با ذوق میگه البته ک میخوام که هینا دست میا میگیره و پشت سرش میکشه و صدای خنده هاشون بلند میشه....
تهیونگ با دیدن انجام سریع هینا با میا لبخندی میزنه و پیش خودش میگه الان خیالم بابت هینا راحته و میتونم به قضیه ا/ت برسم....
۹.۲k
۲۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.