part 8
part 8
فردا صبح)
مین هی.*از خواب بیدار شدم و لباسامو پوشیدم و رفتم بیرون خانم هان صدامون زد که بریم صف بایستیم همینجوری سر صف بودیم که امپراطور وارد شد یعنی چیکار داره همه تعظیم کردیم همینطور که راه میرفت چشمش به من خورد و گفت
امپراطور.این اینو میخوام
مین هی.همه بچه ها بهم چشم غره میرفتن یعنی چیشده
مین هی.میونگی پیس پیس میونگی
میونگی.چیشده
مین هی. اتفاقی افتاده چرا گفت منو انتخاب میکنه
میونگی.مگه نمیدونی
مین هی.نه چیشده
نیونگی.امپراطور تورو انتخاب کرد که همسرش بشی...
چطور بود؟ بنظرتون ادامشو بزارم ؟
امیدوارم که خوشتون اومده باشه
فردا صبح)
مین هی.*از خواب بیدار شدم و لباسامو پوشیدم و رفتم بیرون خانم هان صدامون زد که بریم صف بایستیم همینجوری سر صف بودیم که امپراطور وارد شد یعنی چیکار داره همه تعظیم کردیم همینطور که راه میرفت چشمش به من خورد و گفت
امپراطور.این اینو میخوام
مین هی.همه بچه ها بهم چشم غره میرفتن یعنی چیشده
مین هی.میونگی پیس پیس میونگی
میونگی.چیشده
مین هی. اتفاقی افتاده چرا گفت منو انتخاب میکنه
میونگی.مگه نمیدونی
مین هی.نه چیشده
نیونگی.امپراطور تورو انتخاب کرد که همسرش بشی...
چطور بود؟ بنظرتون ادامشو بزارم ؟
امیدوارم که خوشتون اومده باشه
۱.۷k
۱۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.