part7
part7
عههه الان فکر اینا نیست حالا چیکار کنم*
تهیونگ.ماد....یعنی ملکه
مین هی.تهیونگ منو قایم کن
تهیونگ.چی
مین هی.زود باش قایمم کن دیگه
تهیونگ.باشه بیا برو زیر لحافم و بیرون نیا
مین هی.باشه
ملکه.او عزیزم خواب بودی
تهیونگ*چون مین هی جسته کوچیکی داشت وقتی میشستم دیده نمیشد*نه خواب نبودم از خدمه ها شنیده بودم که مریض احوال بودید بخاطر غذای تند الان خوب هستید
ملکه.عا آره خوبم اصلا من اون غذای تند و نخورده بودم
مین هی.*این یارو اصلا غذا نخورده یعنی من بخاطر هیچی عذاب کشیدم*
تهیونگ.واقعا
ملکه.اره اما اون کسی که میز اشتباهی برام آوردن بود 40ضربه شلاق خورد اسمش چی بود
مین هی.*وای اگر بگه اسمم و که بد میشه*
ملکه.اهان پارک مین هی آره اسمش این بود
تهیونگ*یعنی اون دختر با همچین بدن ظریفی چهل ضربه شلاق خورده چرا بهم دروغ گفت*
ملکه.خب دیگه پسرم من میرم برو بخواب شب بخیر
تهیونگ.شب بخیر مادر جان
مین هی*ودف (😂🤭)مادر جان یعنی ملکه مادرشه و ته پسرش چرا بهم دروغ گفت*
تهیونگ.مین هی بیا بیرون خطر رفع شد
مین هی*آروم از لحاف بیرون اومدم رو به روش تظعیم کردم و گفتم* منو ببخشید عالیجناب که براتون دردسر شدم
تهیونگ.مین هی بشین
مین هی.چشم
تهیونگ.فکر کنم با خودت این سوال و پرسیدی که چرا بهت دروغ گفتم چونکه اگر راستشو میگفتم تو باهام راحت نمیبودی و اینطوری دوست خوب همدیگه نمیشدیم
مین هی.اها پس میتونم باهات راحت باشم و همون ته ته صدات کنم
تهیونگ.قطعا باید همینکارو کنی راستی لباست چقدر خوشگله*یک چشمک زدم براش*
مین هی.*بالشت زیر پامو زدم تو صورتش *منحرففف
تهیونگ.مین هی من پاک پاکم با چشم بند لباستو عوض کردم
مین هی.واقا عاها*دیدم روسو اونطرف کرد که مثلاً قهر کرده ایش بچس*اهم اهم اهم ته ته
تهیونگ.......
مین هی.ته تهههه خب قهر نکن دیگه باشه تو پاکی
تهیونگ.ولی تو با خودت فکر میکردی من از اون ادماشم ...اصلا ولش کن
مین هی.*یکی از دستامو انداختم دور گردنش * یاااا باهام قهر نکن اصلا ببخشید دیگه باشه
تهیونگ.باشه بخشیدمت خانم کوچولو
مین من.من کوچولو نیستم
تهیونگ.چرا هستی
مین هی.ثابتش کن
تهیونگ.در برابر من کوچیکی اینقدری که یکی از لباسام توی تنت سه تا آدم دیگه رو میتونه جا بده خانم کوچولو
مین هی.حالا هرچی ولی من خانم کوچولو نیستم
تهیونگ.دیگه چیکار میشه کرد
مین هی.دیگه میرم خداحافظ
تهیونگ.به این زودی
مین هی.اره فردا کلی کار دارم
تهیونگ.مراقب خودت باش
مین هی.باشه خداحافظ
مین هی*به اتاقم برگشتم و آروم در و بستم نمیدونم چرا ولی خیلی خوشحال بودم از اینکه با تهیونگ دوستم
عههه الان فکر اینا نیست حالا چیکار کنم*
تهیونگ.ماد....یعنی ملکه
مین هی.تهیونگ منو قایم کن
تهیونگ.چی
مین هی.زود باش قایمم کن دیگه
تهیونگ.باشه بیا برو زیر لحافم و بیرون نیا
مین هی.باشه
ملکه.او عزیزم خواب بودی
تهیونگ*چون مین هی جسته کوچیکی داشت وقتی میشستم دیده نمیشد*نه خواب نبودم از خدمه ها شنیده بودم که مریض احوال بودید بخاطر غذای تند الان خوب هستید
ملکه.عا آره خوبم اصلا من اون غذای تند و نخورده بودم
مین هی.*این یارو اصلا غذا نخورده یعنی من بخاطر هیچی عذاب کشیدم*
تهیونگ.واقعا
ملکه.اره اما اون کسی که میز اشتباهی برام آوردن بود 40ضربه شلاق خورد اسمش چی بود
مین هی.*وای اگر بگه اسمم و که بد میشه*
ملکه.اهان پارک مین هی آره اسمش این بود
تهیونگ*یعنی اون دختر با همچین بدن ظریفی چهل ضربه شلاق خورده چرا بهم دروغ گفت*
ملکه.خب دیگه پسرم من میرم برو بخواب شب بخیر
تهیونگ.شب بخیر مادر جان
مین هی*ودف (😂🤭)مادر جان یعنی ملکه مادرشه و ته پسرش چرا بهم دروغ گفت*
تهیونگ.مین هی بیا بیرون خطر رفع شد
مین هی*آروم از لحاف بیرون اومدم رو به روش تظعیم کردم و گفتم* منو ببخشید عالیجناب که براتون دردسر شدم
تهیونگ.مین هی بشین
مین هی.چشم
تهیونگ.فکر کنم با خودت این سوال و پرسیدی که چرا بهت دروغ گفتم چونکه اگر راستشو میگفتم تو باهام راحت نمیبودی و اینطوری دوست خوب همدیگه نمیشدیم
مین هی.اها پس میتونم باهات راحت باشم و همون ته ته صدات کنم
تهیونگ.قطعا باید همینکارو کنی راستی لباست چقدر خوشگله*یک چشمک زدم براش*
مین هی.*بالشت زیر پامو زدم تو صورتش *منحرففف
تهیونگ.مین هی من پاک پاکم با چشم بند لباستو عوض کردم
مین هی.واقا عاها*دیدم روسو اونطرف کرد که مثلاً قهر کرده ایش بچس*اهم اهم اهم ته ته
تهیونگ.......
مین هی.ته تهههه خب قهر نکن دیگه باشه تو پاکی
تهیونگ.ولی تو با خودت فکر میکردی من از اون ادماشم ...اصلا ولش کن
مین هی.*یکی از دستامو انداختم دور گردنش * یاااا باهام قهر نکن اصلا ببخشید دیگه باشه
تهیونگ.باشه بخشیدمت خانم کوچولو
مین من.من کوچولو نیستم
تهیونگ.چرا هستی
مین هی.ثابتش کن
تهیونگ.در برابر من کوچیکی اینقدری که یکی از لباسام توی تنت سه تا آدم دیگه رو میتونه جا بده خانم کوچولو
مین هی.حالا هرچی ولی من خانم کوچولو نیستم
تهیونگ.دیگه چیکار میشه کرد
مین هی.دیگه میرم خداحافظ
تهیونگ.به این زودی
مین هی.اره فردا کلی کار دارم
تهیونگ.مراقب خودت باش
مین هی.باشه خداحافظ
مین هی*به اتاقم برگشتم و آروم در و بستم نمیدونم چرا ولی خیلی خوشحال بودم از اینکه با تهیونگ دوستم
۶.۱k
۱۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.