تک پارتی مایکی
تک پارتی مایکی
«بی اجازش رفته بودید کلاب و به باهاتون لج کرده بود و خودشو تنبیه کرده بود که باهاتون صحبت نکنه»
•ا/ت بعد از دو روز به مایکی زنگ زد و مایکی دیر جواب داد چون همیشه تماس های ا/ت رو خیلی سرع جواب میداد اما اینبار بعد از اینکه چهارتا بوق خورد جواب داد•
مایکی: بله خانم ف/ت ~فامیل تو~
ا/ت: عجیبه تا چهار روز پیش که خانم سانو ا/ت بودم
مایکی: خوبه خودت میگی تا چهار روز پیش
ا/ت: برا همین زنگت زدم که باهم بریم دریا صحبت کنیم
مایکی: شما که خودت بلدی تنهایی بری، خودت برو
ا/ت: مایکی تا بیست دقیقه دیگه نیای دنبالم یه بلایی سر خودم میارم
مایکی: جراتشو نداری
ا/ت:خواهی دید، سایونارا ✓خداحافظ ✓
"ا/ت تلفونو قطع کرد و رفت اماده شد و رفت رو مبل نشست میدونست که مایکی میاد"
☆مایکی نیم ساعت بعد جلو در با موتور بوق زد و ا/ت اومد پایین☆
ا/ت: سلام مایکی جونم
مایکی: علیک سلام'سرد'
&ا/ت سوار موتور شد و از پشت دستانش رو دور شکم مایکی حلقه کرد، مایکی ری اکشنی نشون نداد اما تو دلش عروسی بود&
(رسیدن به ساحل)
ا/ت یکم مایکی رو با اب دریا خیس کرد
/وقتی دید فاصله ی بینشون زیاده رفت کنار مایکی ایستاد و دستشو دور بازوی مایکی حلقه کرد و سرش را روی شونه مایکی گذاشت و به غروب خیره شدن/
ا/ت: ببخشید دیگه دورایاکیم
مایکی:-
*ا/ت گونه ی مایکی رو بوسید و دوید*
ا/ت: این برا معذرت خواهی بود حالا اگه میتونی منو بگیرررر
مایکی: هوففف، بیخیال میدونی که با یه بوس راضی نمیشم _مایکی دنبال ا/ت دوید و گرفتش و از پشت بغلش کرد و سرش رو تو گردن ا/ت برد و عطر گردن اونو بویید،خیلی دلش واسه عطر ا/ت تنگ شده بود_
مایکی: عاشقتم «زمزمه روی گردن ا/ت»
♡پایان♡
٠/////0
«بی اجازش رفته بودید کلاب و به باهاتون لج کرده بود و خودشو تنبیه کرده بود که باهاتون صحبت نکنه»
•ا/ت بعد از دو روز به مایکی زنگ زد و مایکی دیر جواب داد چون همیشه تماس های ا/ت رو خیلی سرع جواب میداد اما اینبار بعد از اینکه چهارتا بوق خورد جواب داد•
مایکی: بله خانم ف/ت ~فامیل تو~
ا/ت: عجیبه تا چهار روز پیش که خانم سانو ا/ت بودم
مایکی: خوبه خودت میگی تا چهار روز پیش
ا/ت: برا همین زنگت زدم که باهم بریم دریا صحبت کنیم
مایکی: شما که خودت بلدی تنهایی بری، خودت برو
ا/ت: مایکی تا بیست دقیقه دیگه نیای دنبالم یه بلایی سر خودم میارم
مایکی: جراتشو نداری
ا/ت:خواهی دید، سایونارا ✓خداحافظ ✓
"ا/ت تلفونو قطع کرد و رفت اماده شد و رفت رو مبل نشست میدونست که مایکی میاد"
☆مایکی نیم ساعت بعد جلو در با موتور بوق زد و ا/ت اومد پایین☆
ا/ت: سلام مایکی جونم
مایکی: علیک سلام'سرد'
&ا/ت سوار موتور شد و از پشت دستانش رو دور شکم مایکی حلقه کرد، مایکی ری اکشنی نشون نداد اما تو دلش عروسی بود&
(رسیدن به ساحل)
ا/ت یکم مایکی رو با اب دریا خیس کرد
/وقتی دید فاصله ی بینشون زیاده رفت کنار مایکی ایستاد و دستشو دور بازوی مایکی حلقه کرد و سرش را روی شونه مایکی گذاشت و به غروب خیره شدن/
ا/ت: ببخشید دیگه دورایاکیم
مایکی:-
*ا/ت گونه ی مایکی رو بوسید و دوید*
ا/ت: این برا معذرت خواهی بود حالا اگه میتونی منو بگیرررر
مایکی: هوففف، بیخیال میدونی که با یه بوس راضی نمیشم _مایکی دنبال ا/ت دوید و گرفتش و از پشت بغلش کرد و سرش رو تو گردن ا/ت برد و عطر گردن اونو بویید،خیلی دلش واسه عطر ا/ت تنگ شده بود_
مایکی: عاشقتم «زمزمه روی گردن ا/ت»
♡پایان♡
٠/////0
۱۲.۹k
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.