پارت هفتم
پارت هفتم
تو این هفته ده تا هیتر مرده بودن!
پنج تا از اونها هیترهای مونبین بودن که ا.ت اونهارو مسیول مرگش می دونست
بقیه ی هیترها هم از بی تی اس و دیگر ایدل های کیپاپ بودن
همه ی ایدل ها از این وضعیت نگران شده بودن و نمی دونستن چه اتفاقی افتاده
پلیس نمی تونست بفهمه چه کسی باعث خودکشی هیترهاست
تعداد هیتر ها کم شده بود و تو پست های ایدل ها کمتر کامنت هیت دیده میشد
ا.ت با رضایت بدون ذره ای اهمیت به اطرافیان کارش رو انجام میداد و هر شب یک یا چند تا هیتر رو می کشت
حتی به وضعیت یونگی اهمیتی نمی داد
با کشتن هیتر های یونگی فقط می تونست دلش رو خنک کنه
میکو هر چقدر به ا.ت میگفت کارش رو متوقف کنه اما ا.ت اهمیتی نمی داد
گویا قرار بود کل دنیا رو از وجود هر چی هیتر پاک کنه!
امشب برای چند نفر از هیترهای بلک پینک برنامه ریخته بود
تلفن یونگی زنگ خورد
-الو؟
٪یونگی امشب ایدل ها جلسه ی مهمی دارن در رابطه با خودکشی هیترها پلیس هم هستش
-خب که چی؟
٪ساعت ۶ حاضر شو با ون میاییم دنبالت
-باشه
....
یونگی کت و شلواری که از کمپانی براش فرستاده بودن رو پوشید
ا.ت فهمید امشب جلسه بین ایدل ها بود و باید میفهمید اونها چه چیزهایی میگن
شنودی رو به کت یونگی وصل کرد و پیش میکو رفت
....
-ایدل های عزیز..ما می دونیم شما چقدر ترسیدین ما هم سردرگمیم که کی باعث شدهاین حجم از خودکشی ها شروع بشه ما این جلسه رو برگذار کردیم تا اگاه باشید پلیس در حال تلاش برای پیدا کردن قاتل هست و اصلا نگران نباشید قراره نیروهامونو برای برقراری امنیت شما در اختیار بذاریم...مطمین باشید نمیذاریم بیشتر از این خودکشی داشته باشیم!
حاضرین هم زمان از کمیسر و نیروهای پلیس تشکر کردن
کم کم همگی حاضر شدن تا به خونه هاشون برگردن
*نامجون هیونگ؟ هنوزم میترسی؟
٪فکر خودکشی هیترا مثل خوره افتاده به جون مغزم!
×ما هم هممون همین طوریم نامجون تو تنها نیستی
-تو چطور یونگی؟ تو هم خیلی ترسیدی نه؟
+برام اهمیتی نداره
اعضا از حرف یونگی شوکه شدن
البته جین احساس کرده بود یونگی تغییر کرده
دیگه چشم هاش مثل قبل برق زندگی رو نداشت و با لحن بی احساسی حرف میزد
حالت صورتش هم در طول جلسه خنثی و تهی از احساسات بود
یونگی از اعضا جلوتر رفت
اما اون شیش نفر با تعجب به این حجم از بی تفاوت بودن یونگی خیرده شده بودن
-چه اتفاقی براش افتاده؟
٪خیلی عوض شده! نگرانشم!
+شاید داره تظاهر میکنه براش مهم نیست تا ما نگرانش نشیم
*ولی چشماشم نشون میداد هیچی براش اهمیت نداره! دیگه چشماش که نمی تونه بهمون دروغ بگه!
×بچه ها اروم باشین! من امشب با یونگی میرم خونش تا بفهمم چه به چیه...برای جای تعجب داره که ا.ت هیچی از وضعیتش بهمون نگفته
*دقیقا!
....
بعد از پایان جلسه کمیسر با فکری اشفته روی صندلی نشسته بود
خودکشی هیترا واقعا پرونده سخت و پیچیده ای بود!
=قربان ما یچیزی پیدا کردیم
-چی پیدا کردی؟
=این شنود رو...به کت مین یونگی وصل بود..
تو این هفته ده تا هیتر مرده بودن!
پنج تا از اونها هیترهای مونبین بودن که ا.ت اونهارو مسیول مرگش می دونست
بقیه ی هیترها هم از بی تی اس و دیگر ایدل های کیپاپ بودن
همه ی ایدل ها از این وضعیت نگران شده بودن و نمی دونستن چه اتفاقی افتاده
پلیس نمی تونست بفهمه چه کسی باعث خودکشی هیترهاست
تعداد هیتر ها کم شده بود و تو پست های ایدل ها کمتر کامنت هیت دیده میشد
ا.ت با رضایت بدون ذره ای اهمیت به اطرافیان کارش رو انجام میداد و هر شب یک یا چند تا هیتر رو می کشت
حتی به وضعیت یونگی اهمیتی نمی داد
با کشتن هیتر های یونگی فقط می تونست دلش رو خنک کنه
میکو هر چقدر به ا.ت میگفت کارش رو متوقف کنه اما ا.ت اهمیتی نمی داد
گویا قرار بود کل دنیا رو از وجود هر چی هیتر پاک کنه!
امشب برای چند نفر از هیترهای بلک پینک برنامه ریخته بود
تلفن یونگی زنگ خورد
-الو؟
٪یونگی امشب ایدل ها جلسه ی مهمی دارن در رابطه با خودکشی هیترها پلیس هم هستش
-خب که چی؟
٪ساعت ۶ حاضر شو با ون میاییم دنبالت
-باشه
....
یونگی کت و شلواری که از کمپانی براش فرستاده بودن رو پوشید
ا.ت فهمید امشب جلسه بین ایدل ها بود و باید میفهمید اونها چه چیزهایی میگن
شنودی رو به کت یونگی وصل کرد و پیش میکو رفت
....
-ایدل های عزیز..ما می دونیم شما چقدر ترسیدین ما هم سردرگمیم که کی باعث شدهاین حجم از خودکشی ها شروع بشه ما این جلسه رو برگذار کردیم تا اگاه باشید پلیس در حال تلاش برای پیدا کردن قاتل هست و اصلا نگران نباشید قراره نیروهامونو برای برقراری امنیت شما در اختیار بذاریم...مطمین باشید نمیذاریم بیشتر از این خودکشی داشته باشیم!
حاضرین هم زمان از کمیسر و نیروهای پلیس تشکر کردن
کم کم همگی حاضر شدن تا به خونه هاشون برگردن
*نامجون هیونگ؟ هنوزم میترسی؟
٪فکر خودکشی هیترا مثل خوره افتاده به جون مغزم!
×ما هم هممون همین طوریم نامجون تو تنها نیستی
-تو چطور یونگی؟ تو هم خیلی ترسیدی نه؟
+برام اهمیتی نداره
اعضا از حرف یونگی شوکه شدن
البته جین احساس کرده بود یونگی تغییر کرده
دیگه چشم هاش مثل قبل برق زندگی رو نداشت و با لحن بی احساسی حرف میزد
حالت صورتش هم در طول جلسه خنثی و تهی از احساسات بود
یونگی از اعضا جلوتر رفت
اما اون شیش نفر با تعجب به این حجم از بی تفاوت بودن یونگی خیرده شده بودن
-چه اتفاقی براش افتاده؟
٪خیلی عوض شده! نگرانشم!
+شاید داره تظاهر میکنه براش مهم نیست تا ما نگرانش نشیم
*ولی چشماشم نشون میداد هیچی براش اهمیت نداره! دیگه چشماش که نمی تونه بهمون دروغ بگه!
×بچه ها اروم باشین! من امشب با یونگی میرم خونش تا بفهمم چه به چیه...برای جای تعجب داره که ا.ت هیچی از وضعیتش بهمون نگفته
*دقیقا!
....
بعد از پایان جلسه کمیسر با فکری اشفته روی صندلی نشسته بود
خودکشی هیترا واقعا پرونده سخت و پیچیده ای بود!
=قربان ما یچیزی پیدا کردیم
-چی پیدا کردی؟
=این شنود رو...به کت مین یونگی وصل بود..
۴۵.۰k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.