• Wild rose cabaret •
• Wild rose cabaret •
#part52
#leoreza
رضا:اومم میکنم خوشم میاد مشکلی داری
پانیذ:رضا
رضا:اوم
پانیذ:به جای دل و قوه دادن به من پاشو بریم بخابیم فردا خاب میمونیم
رضا:بمونیم
پانید:پاشو الان یکی میاد
رضا:بیاد پیشه شوهرتی
چون هنوز صورتش قاب دستام بود بوسه ای به لباش زدم دستام پس زد
پانیذ:فعلا که عقد نکردیم
رضا:فردا پسفردا که میکنیم
که صدای چیزی اومد که دوتامونم به سمت صدا برگشتیم که نیکا با گوشی داشت عکس میگرفت دیونه رو باش پانیذ با حرص لب زد
پانیذ:نیکا میکشمت
نیکا با گوشیش ور رفت
نیکا:الان میفرستم به بابا
رضا:اوخیش خوب کاری کردی مگه نه زن
پانیذ:بی عضو
نیکا که حواسش نبود
چشمکی تحویلش دادم و نزدیکش شدم
رضا:بخدا عضو دارم شب عروسی نشونت میدم
مشتی به بازوم زد
پانیذ: من حال ندارم تو هی چیز کن
نیکا سرش رو از گوشی اورد بیرون
نیکا: میدونین کدوم رو انتخاب کردم فرستادم
رضا:نشونم بده بلا ببینم
اومد جلو دقیقا همون عکسی که بوسش کرده بودم رو فرستاده بود
رضا:افرین عشقم بقیه اشم بفرست واسه خودم
نیکا: چشم من برم
نگاهی به پانیذ کردم که مات شده نگام میکرد
رضا: فک کنم بابام هز عروسش خوشش بیاد
پانیذ: بابا بزار حداقل یه ببینه منو
بلند شدم دستش رو گرفتم
رضا:پاشو بخابیم دیگه
سری تکون داد و با هم رفتیم بالا که دیانا از اتاق داشت میومد بیرون
رضا:امشب رو بیا اتاق من فعلا به چیزی فک نکن
پانیذ:مطمئنی
رضا:اره بعدشم اگه بریم خونه خودمون باید عادت کنی دیگه هوم
پانیذ : باشه
دست و دست وارد اتاق من شدیم
دختر خوب بودن هم بهش میومد امروز کلا حرف گوش کن شده بود که اینو زیادی دوس نداشتم رو تخت دراز کشیدیم روبرو هم خیره نگام میکرد که دستم گذاشتم زیر سرم و بهش زل زدم تا 5 مین دوتامونم حرف نزدیم غرق دوتا تیله مشکی هاش شده بودم که دیونم میکرد شبیه طوفان مشکی بود غرقش شده بودم جدیدا این حس دیونم میکرد
یه حس خواستنی بود
که تا حالا تجربه اش نکرده بودم
و الان داشتم تجربه اش میکردم
ناخوداگاه انگشتم رو با تار های موهاش به بازی گرفتم
لطافت خاصی داشت نرم بود
پانیذ:یه چیزی ازت بپرسم
رضا:اره بپرس ببینم
پانیذ:تا حالا عاشق کسی شدی که از کراش زدن شروع بشه
نگاش کردم
فقط نگاش من عاشق شدم نه هیچ وقت
رضا:نه نشدم نگا نکن دوست دختر زیاد دارم ولی عاشق و دلبسته ی هیچ کدومشون نبودم
پانیذ:باشه
تار موهاش رو پشت گوشش زدم چونه اش رو گرفتم و با شصتم لب پایینش رو نوازش کردم
حتی لب پایینش تو حالت عادی چشمک میزد بهم
صورتم مماس صورتش قرار دادم
رضا:تو چی داری که منو وابسته ی خودت میکنی هوم
پانیذ:چمیدونم تو به چیه من وابسته شدی مگه
رضا:همه چیزت
لبخندی زد
پانیذ:نکن
رضا:چی رو
پانیذ:نفسات دارم قلقلکم میده
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا.
#part52
#leoreza
رضا:اومم میکنم خوشم میاد مشکلی داری
پانیذ:رضا
رضا:اوم
پانیذ:به جای دل و قوه دادن به من پاشو بریم بخابیم فردا خاب میمونیم
رضا:بمونیم
پانید:پاشو الان یکی میاد
رضا:بیاد پیشه شوهرتی
چون هنوز صورتش قاب دستام بود بوسه ای به لباش زدم دستام پس زد
پانیذ:فعلا که عقد نکردیم
رضا:فردا پسفردا که میکنیم
که صدای چیزی اومد که دوتامونم به سمت صدا برگشتیم که نیکا با گوشی داشت عکس میگرفت دیونه رو باش پانیذ با حرص لب زد
پانیذ:نیکا میکشمت
نیکا با گوشیش ور رفت
نیکا:الان میفرستم به بابا
رضا:اوخیش خوب کاری کردی مگه نه زن
پانیذ:بی عضو
نیکا که حواسش نبود
چشمکی تحویلش دادم و نزدیکش شدم
رضا:بخدا عضو دارم شب عروسی نشونت میدم
مشتی به بازوم زد
پانیذ: من حال ندارم تو هی چیز کن
نیکا سرش رو از گوشی اورد بیرون
نیکا: میدونین کدوم رو انتخاب کردم فرستادم
رضا:نشونم بده بلا ببینم
اومد جلو دقیقا همون عکسی که بوسش کرده بودم رو فرستاده بود
رضا:افرین عشقم بقیه اشم بفرست واسه خودم
نیکا: چشم من برم
نگاهی به پانیذ کردم که مات شده نگام میکرد
رضا: فک کنم بابام هز عروسش خوشش بیاد
پانیذ: بابا بزار حداقل یه ببینه منو
بلند شدم دستش رو گرفتم
رضا:پاشو بخابیم دیگه
سری تکون داد و با هم رفتیم بالا که دیانا از اتاق داشت میومد بیرون
رضا:امشب رو بیا اتاق من فعلا به چیزی فک نکن
پانیذ:مطمئنی
رضا:اره بعدشم اگه بریم خونه خودمون باید عادت کنی دیگه هوم
پانیذ : باشه
دست و دست وارد اتاق من شدیم
دختر خوب بودن هم بهش میومد امروز کلا حرف گوش کن شده بود که اینو زیادی دوس نداشتم رو تخت دراز کشیدیم روبرو هم خیره نگام میکرد که دستم گذاشتم زیر سرم و بهش زل زدم تا 5 مین دوتامونم حرف نزدیم غرق دوتا تیله مشکی هاش شده بودم که دیونم میکرد شبیه طوفان مشکی بود غرقش شده بودم جدیدا این حس دیونم میکرد
یه حس خواستنی بود
که تا حالا تجربه اش نکرده بودم
و الان داشتم تجربه اش میکردم
ناخوداگاه انگشتم رو با تار های موهاش به بازی گرفتم
لطافت خاصی داشت نرم بود
پانیذ:یه چیزی ازت بپرسم
رضا:اره بپرس ببینم
پانیذ:تا حالا عاشق کسی شدی که از کراش زدن شروع بشه
نگاش کردم
فقط نگاش من عاشق شدم نه هیچ وقت
رضا:نه نشدم نگا نکن دوست دختر زیاد دارم ولی عاشق و دلبسته ی هیچ کدومشون نبودم
پانیذ:باشه
تار موهاش رو پشت گوشش زدم چونه اش رو گرفتم و با شصتم لب پایینش رو نوازش کردم
حتی لب پایینش تو حالت عادی چشمک میزد بهم
صورتم مماس صورتش قرار دادم
رضا:تو چی داری که منو وابسته ی خودت میکنی هوم
پانیذ:چمیدونم تو به چیه من وابسته شدی مگه
رضا:همه چیزت
لبخندی زد
پانیذ:نکن
رضا:چی رو
پانیذ:نفسات دارم قلقلکم میده
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا.
۱۰.۱k
۲۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.