• Wild rose cabaret •
• Wild rose cabaret •
#part51
#paniz
محراب: پیشنهاد داد کاره بدی کرده بریم ویلا یخ زدیمم
به حساب حرف محراب رفتیم ویلا
پارسا:بیاا بشین قشنگ توضیح بده ببینم اها این دوتا هم اومدن
ارسلان : چیشده ساعت 11 شبه بیایین بخابین ببینم
پارسا:چی چیو بخابیم توضیح بدین ببینم اصن کی پیشنهاد دادی به این
متین:کی داد
نیکا: داداشم به پانیذ داده بعد میگه چیزی بینمون نیست
کوسن رو برداشت انداخت به رضا که تو هوا گرفتتش
پانید:اصن خوب کاری کردیم نگفتیم بیا به یکی تون گفتیم فاجعه ببار اورد
دیانا:میرسیم که خونه نشونت میدم
از حرص روبه ارسلان شدم اشک تو چشام حلقه زده بود داشتم دیونه میشدم
چیزی نگفتم تا بلکه پایان بدم به این قضیه نفسی گرفتم
پارسا : نگفتین
نفس پر حرص دادم بیرون و اشکم کنترل کردم
پانیذ:اره داد خیلی ام خوب کاری کرد تو ماشین داد سوال بعدی....
#leoreza
پانیذ که قاطی کرده بود ولی خب متوجه حرکاتش نشده بودم با سر اشاره کردم به ارسلان تا تمومش کنن
تا 10 دقیقه دیگه سالن خالی بود و پانیذ سرش رو بین دستاش گرفته بود
نزدیکش شدم و پشتش رو ماساژ دادم
رضا:چیشده پانیذ چرا قاطی کردی تو اونا که سوال نپرسیدن
سرش اورد چشماش اشکی بود که دلم لرزید
پانیذ:ارع بد نپرسیدن ولی خب واکنش دیانا خیلی بد بود انگار اونم همین کار رو با من نکرد
گرفتم چش شده بود دقیقا دیانا همین حسی که اوایل پانیذ گرفته بود
دوتاشونم از تنها شدن میترسیدن
پس دلیل نگاه اخر پانیذ به ارسلان همین بود
رضا: پانیذ دیانا هم رو درک کن دیگه اونم الان دقیقن همین حسی که تو اول رابطه ی دیاناو ارسلان داشتی رو داره اونم مث تو فک میکنه تنهاش میزاری البته یکمیشم تقصیره منه
پانیذ: نه تقصیره تو نیست به قول خودت اول اخر که میشد درکش میکنم ولی خب حساسیت هاش یکم برام به جا نبود
رضا:اشکال نداره بعدا باهاش حرف میزنی وای فک نکن متوجه دلبریات نشدم من
با تعجب نگام میکرد
پانیذ:من
رضا:اومم پس کی بود چشاش رو برام مظلوم میکرد از هولش رفته به خواهرش پیشنهاد ازدواج رو گفته
پانیذ : من هول نکردم
رضا:اوم تو راست میگی
چون تاپ پوشیده بود نیشگون های دیانا معلوم بود لبخندی زدم
انگشتم نوازش وار کشیدم روش که صورتش جمع شد
رضا: ببین عواقب کتک خوردن از بزرگتر میشه
تک خنده ای کرد رفتم اشپزخونه پمادی پیدا کردم رفتم سمتش
کنارش نشستم و کمی از پماد ریختم رو نوک انگشتم
جایی که کبود رو ماساژ دادم
پانیذ:ای ای چیکار میکنی درد میکنه
رضا:دارم پماد میزنم نگاه کنه قبل از اینکه من کبود کنم یکی دیگه کبودت کرده
صورتش قرمز شد انگشتم با دستمال پاک کردم صورتش قاب دستم کردم
رضا:نگاش کنه هلو و حشی من خجالتم میکشه
پانیذ: اذیت نکن دیگه
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا.
#part51
#paniz
محراب: پیشنهاد داد کاره بدی کرده بریم ویلا یخ زدیمم
به حساب حرف محراب رفتیم ویلا
پارسا:بیاا بشین قشنگ توضیح بده ببینم اها این دوتا هم اومدن
ارسلان : چیشده ساعت 11 شبه بیایین بخابین ببینم
پارسا:چی چیو بخابیم توضیح بدین ببینم اصن کی پیشنهاد دادی به این
متین:کی داد
نیکا: داداشم به پانیذ داده بعد میگه چیزی بینمون نیست
کوسن رو برداشت انداخت به رضا که تو هوا گرفتتش
پانید:اصن خوب کاری کردیم نگفتیم بیا به یکی تون گفتیم فاجعه ببار اورد
دیانا:میرسیم که خونه نشونت میدم
از حرص روبه ارسلان شدم اشک تو چشام حلقه زده بود داشتم دیونه میشدم
چیزی نگفتم تا بلکه پایان بدم به این قضیه نفسی گرفتم
پارسا : نگفتین
نفس پر حرص دادم بیرون و اشکم کنترل کردم
پانیذ:اره داد خیلی ام خوب کاری کرد تو ماشین داد سوال بعدی....
#leoreza
پانیذ که قاطی کرده بود ولی خب متوجه حرکاتش نشده بودم با سر اشاره کردم به ارسلان تا تمومش کنن
تا 10 دقیقه دیگه سالن خالی بود و پانیذ سرش رو بین دستاش گرفته بود
نزدیکش شدم و پشتش رو ماساژ دادم
رضا:چیشده پانیذ چرا قاطی کردی تو اونا که سوال نپرسیدن
سرش اورد چشماش اشکی بود که دلم لرزید
پانیذ:ارع بد نپرسیدن ولی خب واکنش دیانا خیلی بد بود انگار اونم همین کار رو با من نکرد
گرفتم چش شده بود دقیقا دیانا همین حسی که اوایل پانیذ گرفته بود
دوتاشونم از تنها شدن میترسیدن
پس دلیل نگاه اخر پانیذ به ارسلان همین بود
رضا: پانیذ دیانا هم رو درک کن دیگه اونم الان دقیقن همین حسی که تو اول رابطه ی دیاناو ارسلان داشتی رو داره اونم مث تو فک میکنه تنهاش میزاری البته یکمیشم تقصیره منه
پانیذ: نه تقصیره تو نیست به قول خودت اول اخر که میشد درکش میکنم ولی خب حساسیت هاش یکم برام به جا نبود
رضا:اشکال نداره بعدا باهاش حرف میزنی وای فک نکن متوجه دلبریات نشدم من
با تعجب نگام میکرد
پانیذ:من
رضا:اومم پس کی بود چشاش رو برام مظلوم میکرد از هولش رفته به خواهرش پیشنهاد ازدواج رو گفته
پانیذ : من هول نکردم
رضا:اوم تو راست میگی
چون تاپ پوشیده بود نیشگون های دیانا معلوم بود لبخندی زدم
انگشتم نوازش وار کشیدم روش که صورتش جمع شد
رضا: ببین عواقب کتک خوردن از بزرگتر میشه
تک خنده ای کرد رفتم اشپزخونه پمادی پیدا کردم رفتم سمتش
کنارش نشستم و کمی از پماد ریختم رو نوک انگشتم
جایی که کبود رو ماساژ دادم
پانیذ:ای ای چیکار میکنی درد میکنه
رضا:دارم پماد میزنم نگاه کنه قبل از اینکه من کبود کنم یکی دیگه کبودت کرده
صورتش قرمز شد انگشتم با دستمال پاک کردم صورتش قاب دستم کردم
رضا:نگاش کنه هلو و حشی من خجالتم میکشه
پانیذ: اذیت نکن دیگه
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا.
۹.۹k
۲۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.