مافیایمن

#مافیای_من
P:31
(ویو ا.ت)

به سمت چوب بیس بال رفتمو برش داشتم

دستکشیو دستم کردم و به سمت آدمکی که اونجا بود رفتم

فلیکس توی تموم مدت فقط نگاهم میکردو واکنشی نشون نمی‌داد پس منم حرفی نزدم

نفس عمیقی کشیدم و چشمامو بستم
با یاد آوری اتفاقاتی که توی این چند روز افتاده بود خونم به جوش اومد

حرف های هیونجین
رفتاراش و کاراش
بلاهایی که سرم آورد

من داشتم در مقابل اون پسر سست میشدم و کنترلی روش نداشتم
چرا منی که احساساتم خاموش بود حالا اینجوری شده بودم؟!

با این فکر چشمامو با عصبانیت باز کردمو به آدمک جلوم زول زدم

آروم جلو رفتم و با فاصله ی کمی ازش وایستادم

چوب بیس بالو بالا بردم و توی یه حرکت با تموم قدرت به آدمک ظربه زدم طوری که فنرش در رفتو سر آدمک افتاد

این عصبانیتم به خاطر هینجین نبود
به خاطر خودم بود که هنوزم بعد از ۱۰ سال در مقابلش سستم
منی که به خودم قول دادم که نابودش میکنم حالا با دیدن چشماش قلبم شروع به تند تپیدن می‌کرد

دعوای سختی بین مغزم و قلبم انجام شده بود
قلبم که اون پسرو میخادو مغزم که میخاد نابودش کنه
برنده ی این نبرد کیه؟!

پایان پارت ۳۱😜
دیدگاه ها (۳۳)

#مافیای_من P:32(ویو ا.ت)توی افکارم غرق بودم که با دستی که رو...

#مافیای_من P:33(ویو ا.ت)هیونجین: برای عصبانی کردنم از فلیکس ...

#روانی_دوست_داشتنی_من P:9(ویو ا.ت)بلند شدم ولی با حس اینکه چ...

وقتی مامان ا.ت بخاطر پول باهاش ازدواج کرده وعاشق تو میشه و.....

عشق در مشروب 🍷

#Gentlemans_husband#Season_two#part_224همینکه حرفش تموم شد ل...

╭────────╮ ‌ ‌ ‌ 𝐚 𝐬𝐢𝐩 𝐨𝐟 𝐲𝐨𝐮 ‌ ╰────────╯جـ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط