اشک حسرت پارت

#اشک حسرت #پارت ۱۰۰



سعید :
نباید این بار زیر بار حرفای دایی می رفتم
دقیق نگاهم کردوگفت : تو چند ملیارد بدهکارمنی سعید می تونی اونو بدی ؟
- دایی ما با هم حرف زدیم قراره برات کار انجام بدم
دایی: خودتم می دونی نیمی از عمرتم بگذره نمی تونی کار منو جبران کنی می تونی
- نه
دایی : سعید دکترا منو جواب کردن نمی خواستم بهت بگم ولی بخاطردخترم مجبورم زیاد وقت ندارم
ضربان قلبم رو هزار بود
دایی ادامه داد وگفت : می دونی کسی رو ندارم پانیذ رو بهش بسپارم اونم بچه است نمی تونه از پس خودش بربیادیه مدت تو فکر بودم به کی دخترم رو بسپارم می دونستم خواهرم سه تا پسر داره یکیش که ایران نبود سهیلم فرد مناسبی برای پانیذ نبود
دایی خیلی قشنگ داشت با من معامله می کرد
- اونوقت رو من حساب کردید؟
دایی : این فکر بدیه ؟ دختر دسته گلم رو دار ندارم رو میدم به تو ومیرم
- دایی...
دایی : سعید یکم فکر کن پانیذ خیلی به تو علاقه داره فهمیدم اون دختر رو دوست داشتی یه اسم اجیب داشت چی بود ؟
- آسمان
دایی : اون دیگه ازدواج کرده
- کسی که یه بار عاشق شده دایی نمی تونه دوباره قلبشو به یکی دیکه بد می تونه ؟
دایی : نمی تونه ...مادر پانیذ رو خیلی دوست داشتم خیلی یه بیماری ارثی داشت با تولد دخترمون اون رفت پانیذ روح منه دار ندارم سعید پانیذ رو به تو می سپارم دلشو نشکن
- دایی بخدا لیاقت اون ...
دایی : به اندازه که تو اون دختر رو دوست داری پانیذ هزار برابر تو رو دوست داره
سکوت کردم
دایی : میل خودته پسرم هر چی تو بخوای
بلند شد ورفت دستی به موهام کشیدم واز خونش اومدم بیرون این ظلم بود در حق من احساسم پانیذ خانوادم دایی از قبل با نقشه اومده بود طرف من
دیدگاه ها (۶)

#اشک حسرت #پارت ۱۰۱سعید : برگشتم خونه اصلا حال حوصله نداشتم ...

#اشک حسرت #پارت۱۰۲سعید :از خونه زدم بیرون ومثله هر روز رفتم...

#اشک حسرت #پارت۹۹سعید:پانیذ کجای دلم می زاشتم نگاهش می کردم ...

#اشک حسرت #پارت ۹۸سعید : آسمان همراه مامان وهدیه اومده بود ...

می دونی چرا خدا رفیق ترینه؟چون هر جا صداش بزنی یا حتی بهش فک...

پارت 5ویو شوگاشوگا:خب..الان قراره چیکار کنیم؟ تهیونگ:مخفی می...

عجب !!!نمی دونستم اون بازی Restore Your Island هم که قبلا نق...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط