پارت ۳۰
پارت ۳۰
خرگوش سیاه اون قاتل افسانه ای داداشش بوده ؟ درسته میدونسته داداشش قاتله ولی نه اینکه اون خرگوش افسانه ای باشه پس اون همه روز که تو اخبار اسمش میومد داشت از خودش تعریف میکرد؟ ....
مرد نزدیک کوک شد و شروع شد به زدنش کوک سعی کرد خسته کنه و موفق شد تو یه حرکت طرف رو بلند کرد و کبوندش رو زمین که سرش شکست با نفرت به مرد روبروش که سعی داشت زنده بمونه نگاه کرد میدونست جکسون همه چیز رو داشت از توی دوربین میدید سمت مرد خم شد و شروع کرد به بریدن گردنش که لیسا سریع جنی رو سمت خودش برگردوند و خودشم چشماش رو بست کوک سعی کرد کارش رو سریع تمو کنه و به سرعت از اونجا خارج شد جنی که تموم این مدت داشت با گوشیش فیلم میگرفت با کاترین تماس گرفت
پایان فلش بک اصلی
لیسا اروم چشماش رو باز کرد که نور خیلی بدی به چشماش خورد که چشماش رو بست
+ خدای من لیسا خوبی ؟
لیسا با شنیدن صدای کاترین چشاش رو دوباره باز کرد
◇ کاترین جنی ....
+ خوبه الان اتاق عمله نگران نباش
◇ م..من باید برم وگرنه
+ دستگیرت میکنن میدونم
◇ شما پلیسید؟
+ اره اما نباید به کسی بگی خب ؟
◇ چرا؟
+ چوم برای گرفتن یه قاتل میخوام وانمود کنم قاتلم پس این راز بین منو تو میمونه؟
◇ به یه شرط
+ چه شرطی ؟
◇ منو باید به جنی برسونید
کاترین بهم پوزخند
+ همین الانم بهش رسیدی
◇ چی؟ یعنی چی.....کجا جوابمو بده
کاترین بدون اینکه به لیسا جواب بده اونو با کلی سوال تنها گذاشت تا بره ببینه عمل جنی موفقیت آمیز بود یا بود اصلا نبودی تو کارش نبود با وارد شدن به راهرو و دیدن دکتر به سرعت سمتش رفت
+ خانم جنی؟
$ نگران نباشید عملشون موفقیت آمیز بوده
+ خوبه کجان ؟
$ اتاق شماره ۱۳۹ میتونین برین ببینینشون
+ بله ممنون
دختر بعد تشکر سمت اتاق دختر رفت و بعد در زدن و وارد شدن با صورت ناراحت جنی روبهرو شد
+ چرا ناراحتی؟
& من تیر خوردممممم من خیلی پلیس بی عرضه ایمممم
+ نه تیر خوردن برای همه اتفاق میفته
& واقعا؟
+ اره یادمه با دوست پسرم یه پرونده رو برداشته بودیم و به هم تیر زدین
& نه بابا
+ اره انقدر دقیق زدی بودیم که احتمال زنده در اومدن از عمل کم بود
دختر با یاد اوری خاطرات لبخند دردناکی کرد
.......
خرگوش سیاه اون قاتل افسانه ای داداشش بوده ؟ درسته میدونسته داداشش قاتله ولی نه اینکه اون خرگوش افسانه ای باشه پس اون همه روز که تو اخبار اسمش میومد داشت از خودش تعریف میکرد؟ ....
مرد نزدیک کوک شد و شروع شد به زدنش کوک سعی کرد خسته کنه و موفق شد تو یه حرکت طرف رو بلند کرد و کبوندش رو زمین که سرش شکست با نفرت به مرد روبروش که سعی داشت زنده بمونه نگاه کرد میدونست جکسون همه چیز رو داشت از توی دوربین میدید سمت مرد خم شد و شروع کرد به بریدن گردنش که لیسا سریع جنی رو سمت خودش برگردوند و خودشم چشماش رو بست کوک سعی کرد کارش رو سریع تمو کنه و به سرعت از اونجا خارج شد جنی که تموم این مدت داشت با گوشیش فیلم میگرفت با کاترین تماس گرفت
پایان فلش بک اصلی
لیسا اروم چشماش رو باز کرد که نور خیلی بدی به چشماش خورد که چشماش رو بست
+ خدای من لیسا خوبی ؟
لیسا با شنیدن صدای کاترین چشاش رو دوباره باز کرد
◇ کاترین جنی ....
+ خوبه الان اتاق عمله نگران نباش
◇ م..من باید برم وگرنه
+ دستگیرت میکنن میدونم
◇ شما پلیسید؟
+ اره اما نباید به کسی بگی خب ؟
◇ چرا؟
+ چوم برای گرفتن یه قاتل میخوام وانمود کنم قاتلم پس این راز بین منو تو میمونه؟
◇ به یه شرط
+ چه شرطی ؟
◇ منو باید به جنی برسونید
کاترین بهم پوزخند
+ همین الانم بهش رسیدی
◇ چی؟ یعنی چی.....کجا جوابمو بده
کاترین بدون اینکه به لیسا جواب بده اونو با کلی سوال تنها گذاشت تا بره ببینه عمل جنی موفقیت آمیز بود یا بود اصلا نبودی تو کارش نبود با وارد شدن به راهرو و دیدن دکتر به سرعت سمتش رفت
+ خانم جنی؟
$ نگران نباشید عملشون موفقیت آمیز بوده
+ خوبه کجان ؟
$ اتاق شماره ۱۳۹ میتونین برین ببینینشون
+ بله ممنون
دختر بعد تشکر سمت اتاق دختر رفت و بعد در زدن و وارد شدن با صورت ناراحت جنی روبهرو شد
+ چرا ناراحتی؟
& من تیر خوردممممم من خیلی پلیس بی عرضه ایمممم
+ نه تیر خوردن برای همه اتفاق میفته
& واقعا؟
+ اره یادمه با دوست پسرم یه پرونده رو برداشته بودیم و به هم تیر زدین
& نه بابا
+ اره انقدر دقیق زدی بودیم که احتمال زنده در اومدن از عمل کم بود
دختر با یاد اوری خاطرات لبخند دردناکی کرد
.......
۷.۷k
۱۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.