پارت دوازدهم
#ازدواج_اجباری
*(ویو جونگکوک) *
به تهیونگ گفتم
جونگکوک:زنگ بزن به پدر ا/ت
تهیونگ:اوکیه
زنگ زدیم به پدر ا/ت و بعد چند دقیقه بوق جواب داد
جونگکوک:چطوری آقای پارک؟
آقای پارک:با چه رویی به من زنگ زدی مرتیکه؟
جونگکوک:زشته زشته ناراحت میشما آخه میخوام مهمونمون رو نشونت بدم
که یهو یونا با دلبری اومد بغلم گفت
یونا:راستیتش مهمون ما هم تیپ قیافه خودتون هست
آقای پارک:عوضیا دیونه شدید؟ وقت منو نگیرید وگرنه
تا خواست حرفی بزنه چهره ی بیهوش و کتک خورده ا/ت رو نشونش دادم
جونگکوک:عاعا دختره خودت مهمون ما بود تازه نگاه چه شاه کاری روی صورتش گزاشتم؟
آقای پارک:تو چیکار کردی جونگکوک زندت نمیزارم عوضی همین الان آدرس بده ا/ت لطفا تاقت بیار ببین جونگکوک بلایی سره ا/ت بیاری با دستای خودم میکشمت(با داد)
جونگکوک:آره دیگه آخه استعداد این کارم داری آدرس واست میفرستم کمتر زر بزن
تلفن روش قط کردم که لیسا و یونا تهیونگ همزمان دست زدن
لیسا:آفرین بهت جونگکوک خوب ری*دی بهشا
یونا:عشقم آفرین بهتت
تهیونگ:کاره خوبی کردی
جونگکوک:جدی از همتون ممنونم شماها خیلی توی این راه بهم کمک کردین
قیافم به سمت جیمین و جنی اومد و ادامه دادم
جونگکوک:مثل بعضیا وَسط راه جار نزدید
جیمین:ما وسط راه جار نزدیم ما گفتیم دستت رو به خون آلوده نکنی
جنی ادامه داد
جنی:و گفتیم نباید تاوان کارای بد پدرشو ا/ت پس میداد
جونگکوک:پدره من چی؟ اونم این وسط خیلی بی گناه بود پس تا وقتی چیزی نمیدونید سکوت کنید
*(فلش بک به جلو زمانی که آقای پارک اومد) *
*(ویو آقای پارکعلی) *
نگران دخترم شده بودم
فکر میکردم بازم رفته با پارتی یا با دوستاش گشته که نیومده اما ا/ت این عادت رو نداشت
باید زودتر نگران میشدم و پیگیری میکردم
اما دیگر واسه پشیمونی دیره خیلی دیره
محکم در زدم
آقای پارک:ببین درو باز کن تا این بی صاحب نشکستم(با داد)
درو باز کردن که جونگکوک گفت
جونگکوک:من فقط تورو به خونم دعوت کردم مهمون های اضافی رو دعوت نکردم (منظورش آدما بودن)
آقای پارک:باشه باشه فقط دخترم بهم بده وگرنه با این آدما که هیچ خودم میکشمت
ی آدمی که بغلش بود گفت
تهیونگ:زیاده روی نکن و اینه آدم حرف بزن
جیمین:وگرنه این آدم بودن بهت یاد میدیم پارک جون
بدون توجه به زر زر هاشون رفتم تو
آقای پارک:دختره من کجاست؟ (با داد)
جونگکوک:عا عا هر گرفتنی ی بهایی داره و تو باید اون بها رو بدی تا دخترت رو ببینی
آقای پارک:چی میخوای عوضی؟
یونا:تو هم مثل دخترت بی شعوری و نمیتونی اینه آدم حرف بزنی نه ؟
جونگکوک:باید اینه سگ کتک بخوری تا دخترت بدیم
با لحن مسخره آمیزی گفتم
آقای پارک:د آخه بچه تو میخوای منو بزنی؟ هه ببین بخوام دخترم از چنگت بگیرم خب
جونگکوک:تو حتی نمیدونی دخترت کجاست
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.