پارت سیزدهم
#ازدواج_اجباری
*(ویو جیمین)
تهیونگ:صحبت میکردیم
یونا:ماهم بیایم صحبت کنیم
تهیونگ:با کمال میل
به صندلی و می خیره شدم و گفتم
جیمین:پس بشینیم دیگه
بچه ها نشستن که لیسا گفت
لیسا:به جنی و جونگکوک هم بگیم بیان
یونا:پس میرم صداشون کنم
*(ویو ا/ت) *
رسیدیدم به عمارت
نفس راحتی کشیدم و خنده ی عمیقی روی لبم نقش گرفت
که الکس و لیدیا به سمتم اومدن
(جهت اطلاع الکس برادر ا/ت هست و لیدیا صمیمی ترین دوست ا/ت)
لیدیا اومد و بغلم کرد
لیدیا:ا/ت خیلی نگرانت شدیم خیلی دلم واست تنگ شده بود(با صدای بغض دار)
ا/ت:عزیزم منم خیلی دلم واست تنگ شده بود(با گریه)
خلاصه حسابی گریه کردیم و همو بغل کردیم که الکس با قیافه ی اخمی اومد سمتم
(الکس با ا/ت خیلی سرد و بد رفتاری میکنه و کلا روش حساسم هست به عنوان یک اوپا)
الکس:دیگه حق نداری از خونه بیرون بری فهمیدی؟
اشکام پاک کردم و گفتم
ا/ت:مگه از عمد چند روز نبودم خونه؟
الکس:معلوم نیست بازم با کی رفتی که چند روز نبودی
این حرفش خیلی بد بود. من چند روز فقط زجر کشیدم فقط گریه کردم آسیب دیدم این فکر میکنه خوش گذروندم و با همه رفتم؟ مسخرست
ا/ت:تو میفهمی چی داری میگی؟
الکس:من که اونجا نبودم تو دیدی پس خوب میفهمی چی گفتم
که یهو لیدیا وسط حرفامون اومد گفت
لیدیا:لطفا دعوا نکنید الکس ا/ت اصلا اهل این نیست که اونجور جاها بره
الکس به لیدیا خیره شد گفت
الکس:تو میدونی یا من که 20 ساله میشناسمش؟
که یهو پاپام اومد
آقای پارک:اینجا چخبره چرا صدای شما تا دم در عمارت میاد؟ (با داد)
الکس:این دخترت باز کجا بوده؟
آقای پارک:جونگک عوضی ا/ت رو گرگان گرفته و شکنجه اش داده ولی تاوان این کارش بد قراره پس بده
الکس بهم خیره شد
قیافش قیافه آدمای شرمنده بود
با قیافه اخمی گفتم
ا/ت:حالا فهمیدی کجا بودم؟ تن و بدن زخمی منو ندیدی؟ آره لیدیا درسته دوسال منو میشناسه اما تو حتی دو ثانیه ه منو نمیشناسی چه برسه 20 سال
همش فکر میکنی من اونجور جاهام ولی درد منو نکشیدی (با داد و لحن بد)
به سمت اتاقم رفتم که لیدیا همراه هم دوید و اومد
رفتم و تو اتاق نشستم
به اندازه کافی این روزا ضعیف بازی در آوردم
لیدیا اومد تو اتاق گفت
لیدیا:عزیزم حالت خوبه؟
ا/ت:ممنون خوبم من به این حرفا عادت دارم
لیدیا:عنتر من با تو کار دارم
افتاد روم تا میتونست کتکم زد
ا/ت:د نکن وحشییی
لیدیا:تاوان اشک های منو پس میدییییی
موهام کشید
که دستش گاز گرفتم
لیدیا:اخخ
ا/ت:میکشمتتتتتتت
شروع کردیم به کتک زدن و گیس و گیس کشی
که خدمتکارمون اومد و با صحنه ای که دید جیغ کشید
مثل همیشه مارو با دماغ خونی دست های گاز گازی موهای کنده شده روی فرش دید
لیدیا:عه سلامممم
خدمتکار:خانم ا/ت
گیس های لیدیا رو ول کردم
و بغلش کردم
ا/ت:خیلی دلم واستون تنگ شده بود
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.