پارتدورازدهم

#پارت_دورازدهم
*(ویو آقای پارک) *
راست می‌گفت...
من حتی نمیدونستم دخترم کجای این خونه‌ی لعنتی پنهانش کردن
اقای پارک:قبوله
برای اولین بار دلم میخواست ی بارم که شده واسه ا/ت فداکاری کنم
جونگکوک:اوکیه پس جیمین تهیونگ شروع کنید
مشتی بهم زدن و افتادم زمین و شروع کردن به کتک زدن و فحش دادن
*(فلش بک به جلو) *
*(ویو ا/ت) *
سوزش کتکی که بهم زده شده و بود و بدن زخمی که ناشی از اون شک شده بود داشت منو میکشت
از همه جای بدنم داشت خون میرفت و صورتم به شدت میسوخت و درد میکرد
امیدوارم بمیری مرتیکه ی بی غیرت
که یهو در باز
جونگکوک:عا عا ببین پدرت اومده دنبالت خوشحال باش
ا/ت:چی میگی مرتیکه؟(با صدای آروم و بغض دار)
پدرمو دیدم
با صورت کتک خورده.. یعنی بخاطره من.. جدی واسه من ی کار توی کله عمرش انجام داده؟ باور نکردنیه.
آقای پارک:دخترم (با داد گریه)
اومد و تو بغلم شروع کردم به گریه کردن
ا/ت:پاپایی خیلی درد کشیدمم تروخدا منو از اینجا ببر(با گریه و بغض)
آقای پارک:باشه عزیزم لطفا تاقت بیار
نگاهی به بدن زخمی و صورت زخمی من کرد م رو به اون عوضی گفت
آقای پارک:تاوان این کارت پس میدی جونگکوک
قبل جونگکوک لیسا به پاپام گفت
لیسا:تا بیشتر از این تو و دخترت کتک نخوردید گمشید از عمارت ما بیرون
طنابمو باز کرد و دست پاپام گرفتم
اما قبلش یدونه محکم توی جای حساس جونگکوک زدم و دویدم
جونگکوک:دختره روانپرش(با داد)
پاپام بدن بی جون منو بغل کرد و سوار ماشین شدیم
آقای پارک:به سمت خونه برید
عینک قشنگش روی چشمش گذاشت
ا/ت:پاپا ازت ممنونم اگه تو نبودی من اونجا میمردم
آقای پارک:یک مدت خونه بمون و جایی نرو(با سردی)
لحن بد و سردی که داشت ناراحتم کرد
بازم تبدیل به همون مرد شد
هیچوقت نمیتونه با آدم ثابت مهربون باشه
ی مودی
ا/ت:اما شرکت چی همینجوری بدون من به شما سخت پیش میره
آقای پارک:خودم به کارای شرکت میرسم تو دردسر واسه من درست نکنی حله (با سردی)
ا/ت: معذرت میخوام پاپا
جوابی نداد و به شیشه ی ماشین نگاه کرد
*(ویو جیمین) *
ی حس عجیبی داشتم
کاشکی ا/ت نمی‌رفت
دختره بامزه و شوخ تبی بود مودی و مهربون بود همچینن خوشگل بود
یعنی ازش خوشم میا؟ د آخه جیمین ی شبه از دختره خوشت اومده که چی؟
با اومدن تهیونگ به خودم اومدم
تهیونگ:از دختره خوشت میومد؟
جیمین:چرت نگو
تهیونگ:نبایدم خوشت بیاد چون عشق غیر ممکنه
جیمین:د آخه من کی گفتم از قاتل پاپای دوستم خوشم میاد؟
تهیونگ:پس چرا انقد ازش مراقبت میکردی و الان چهره ات ناراحته؟ (با مهربونی)
تهیونگ؟ و چهره ی مهربونی؟ بدون لحن سرد؟ این پسره زده به سرشا
جیمین:خب بالاخره گناه داشت
تهیونگ:باشه من خر باور کردم
که یهو یونا و لیسا اومدن
یونا:او این دوتا رو با‌ش چی می‌گفتین؟
دیدگاه ها (۴)

#پارت_سیزدهم#ازدواج_اجباری*(ویو جیمین)تهیونگ:صحبت میکردیمیون...

#پارت_چهاردهم#ازدواج_اجباریرفتیم و سر شام نشستیممثل همیشه خو...

#پارت_دوازدهم#ازدواج_اجباری*(ویو جونگکوک) *به تهیونگ گفتمجون...

#پارت_یازدهم#ازدواج_اجباری*(ویو ا/ت) *جیمین با حالت ناراحتی ...

پارت ۲ فیک مرز خون و عشق

پارت ۴ فیک مرز خون و عشق

شوهر دو روزه. پارت۷۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط