رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت ترانه
#پارت_۹۱
+ باشه زنگ میزنم بهت ، فعلا
رامین دستشو ب نشونه ی خدافظی بالا بردو رفت
+ جات خوبه؟!
بیمزه ای نثارش کردم ورفتیم سمت ماشینش سوار که شدیم گفت تااز حال نرفتی باز بریم ی چیزی بخور
_ چیزه
+چیه؟؟
_نمیخام غذا بخورم
+چرا ؟ مرض داری!؟ باخودتم لجی؟
_دلم آش میخواد!!
+چی؟ الان اخ...
_بیخیاال بابا
خب درسته 12 شب بود ولی هنوز خیلی جاهاباز بودن پسره ی بیریخت!
یه جایی نگه داشت و پیاده شداصا بش نگا نکردم یکم منتظرموندم که بادوتا کاسه آش برگشت سینی و گرفت طرفم
باذوق برداشتم شروع کردم ب خوردن سریع تموم شد نگاش کردم که دیدم سینی دستشه زل زده ب من میخنده
_چیه؟!!
خندیدو اون یکی کاسه رم داد دستم
+نوش جان
_نمیخوری؟! من برش میدارما!
+ن بخور
میخواستم بخورم که یهویی یاد این افتادم اینکه از غروب تاالان پیش من بوده قطعاچیزی نخورده کاسه رو گرفتم طرفش _ نمیخورم
+چرا؟ _تو گشنه ت نی؟
+اوم الان میریم خونه ی چیزی میخورم تو بخور
_من نمیام! +واسه چی؟
_نمیخام خب!
ماهور جدی شد و ماشینونگه داشت
+ترانه میخوای باهام حرف بزنی؟
سرموانداختم پایینو مشغول بازی با کاسه آش شدم اولین قاشقو گذاشتم دهنم.
+باشه هرطور میلته
قاشقو گذاشتم توظرف
_چیو میخوای بشنوی؟! اینکه انقد تنهاشدم؟ اینکه هیچکیو ندارم؟!
+دوسنداری نگو!
اشکموپس زدمو همه چیوواسش تعریف کردم...
بینمون سکوت بود فقط
+ ببین ترانه من نه دلداری دادن بلدم نه اینکه میدونم چی بگم که اروم بشی!
خب تو نفهمی دیگه پسره ی گاومیش تو نمیدونی همین بودنه پیشت همه چیوحل میکنه من همین الانشم ارومم
راه افتادو دم یه هتل نگه داشت +پیاده شو! حواسم نبود اصا اونم یه برداشت دیگه کرد +هووف ترانه پیاده شو من اینجانمی مونم نمیخورمت که!
معلومه که نمی مونی! میموندی جای تعجب داشت!!
پیاده شدم و رفتیم توهتل هنوز سرگیجه داشتم بعدگرفتن کلیداتاق ماهور تابالا اومد تحت تاثیر اینهمه بیهوشی تعادلم نداشتم نزدیک بود از پله های بیوفتم
+تو مطمئنی خوبی؟ دکتر گفت اگه سرگیجه نداری میتونی بری الان اگه چیزیت شه چی؟ اینهمه ب خودت فشار نیار
_ لابد ضعف کردم خو
+نخیررر حمله عصبی!
_ عه تجربه جدیدیه
+ماهور میخواست بزنتم قطعا!درو بازکردم و چمدونمو اورد یه کارت بانکی گذاشت روی میز میخواستم بگم لازم نیست که قبلش گف ازتونظر نمیخام!
درهرشرایطی زورگو و خودخواه!
میخواست بره بیرون یه لحظه وایساد ک گفتم _ماهور می...
حرفمو قطع کرد + بهتره بمونم! بهت اعتمادی نیست یه چیزیت نشه ، ت که نمیای خونه!
_ خودت میدونی رفتاربچه هارو باهام ملیسم همینطور
+ملیس چیزی تودلش نیست خیلیم دوست داره
اخ اخ الان مجبوره کنارم بخوابه موذیانه رفتم سمت تخت...
#دورترین_نزدیک
دوسداشتین؟!😍
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #عشق #عاشقانه #تنهایی #تکست_ناب #خاصترین #تکست_خاص
+ باشه زنگ میزنم بهت ، فعلا
رامین دستشو ب نشونه ی خدافظی بالا بردو رفت
+ جات خوبه؟!
بیمزه ای نثارش کردم ورفتیم سمت ماشینش سوار که شدیم گفت تااز حال نرفتی باز بریم ی چیزی بخور
_ چیزه
+چیه؟؟
_نمیخام غذا بخورم
+چرا ؟ مرض داری!؟ باخودتم لجی؟
_دلم آش میخواد!!
+چی؟ الان اخ...
_بیخیاال بابا
خب درسته 12 شب بود ولی هنوز خیلی جاهاباز بودن پسره ی بیریخت!
یه جایی نگه داشت و پیاده شداصا بش نگا نکردم یکم منتظرموندم که بادوتا کاسه آش برگشت سینی و گرفت طرفم
باذوق برداشتم شروع کردم ب خوردن سریع تموم شد نگاش کردم که دیدم سینی دستشه زل زده ب من میخنده
_چیه؟!!
خندیدو اون یکی کاسه رم داد دستم
+نوش جان
_نمیخوری؟! من برش میدارما!
+ن بخور
میخواستم بخورم که یهویی یاد این افتادم اینکه از غروب تاالان پیش من بوده قطعاچیزی نخورده کاسه رو گرفتم طرفش _ نمیخورم
+چرا؟ _تو گشنه ت نی؟
+اوم الان میریم خونه ی چیزی میخورم تو بخور
_من نمیام! +واسه چی؟
_نمیخام خب!
ماهور جدی شد و ماشینونگه داشت
+ترانه میخوای باهام حرف بزنی؟
سرموانداختم پایینو مشغول بازی با کاسه آش شدم اولین قاشقو گذاشتم دهنم.
+باشه هرطور میلته
قاشقو گذاشتم توظرف
_چیو میخوای بشنوی؟! اینکه انقد تنهاشدم؟ اینکه هیچکیو ندارم؟!
+دوسنداری نگو!
اشکموپس زدمو همه چیوواسش تعریف کردم...
بینمون سکوت بود فقط
+ ببین ترانه من نه دلداری دادن بلدم نه اینکه میدونم چی بگم که اروم بشی!
خب تو نفهمی دیگه پسره ی گاومیش تو نمیدونی همین بودنه پیشت همه چیوحل میکنه من همین الانشم ارومم
راه افتادو دم یه هتل نگه داشت +پیاده شو! حواسم نبود اصا اونم یه برداشت دیگه کرد +هووف ترانه پیاده شو من اینجانمی مونم نمیخورمت که!
معلومه که نمی مونی! میموندی جای تعجب داشت!!
پیاده شدم و رفتیم توهتل هنوز سرگیجه داشتم بعدگرفتن کلیداتاق ماهور تابالا اومد تحت تاثیر اینهمه بیهوشی تعادلم نداشتم نزدیک بود از پله های بیوفتم
+تو مطمئنی خوبی؟ دکتر گفت اگه سرگیجه نداری میتونی بری الان اگه چیزیت شه چی؟ اینهمه ب خودت فشار نیار
_ لابد ضعف کردم خو
+نخیررر حمله عصبی!
_ عه تجربه جدیدیه
+ماهور میخواست بزنتم قطعا!درو بازکردم و چمدونمو اورد یه کارت بانکی گذاشت روی میز میخواستم بگم لازم نیست که قبلش گف ازتونظر نمیخام!
درهرشرایطی زورگو و خودخواه!
میخواست بره بیرون یه لحظه وایساد ک گفتم _ماهور می...
حرفمو قطع کرد + بهتره بمونم! بهت اعتمادی نیست یه چیزیت نشه ، ت که نمیای خونه!
_ خودت میدونی رفتاربچه هارو باهام ملیسم همینطور
+ملیس چیزی تودلش نیست خیلیم دوست داره
اخ اخ الان مجبوره کنارم بخوابه موذیانه رفتم سمت تخت...
#دورترین_نزدیک
دوسداشتین؟!😍
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #عشق #عاشقانه #تنهایی #تکست_ناب #خاصترین #تکست_خاص
۷.۲k
۱۳ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.