در همین لحظه در باز میشود و جیمین و تههیونگ وارد اتاق م

در همین لحظه، در باز می‌شود و جیمین و تههیونگ وارد اتاق می‌شوند.
جیمین: "اینجا چه خبره؟"
تههیونگ: "چرا اینقدر جدی شدین؟"
کوک با لبخند به آنها نگاه می‌کند و دست‌هایش را روی سینه می‌گذارد. "داشتیم روی یه استعداد جدید کار می‌کردیم!"
جیمین: "ها؟ چه استعدادی؟"
کوک: "ات صدای خاصی داره. شاید اگه تمرین کنه، بتونه توی خوانندگی خیلی پیشرفت کنه."
تههیونگ: (ابروهایش را بالا می‌اندازد) "جدی می‌گی؟"
ات: (با تردید) "اون فقط داشت بهم کمک می‌کرد... چیز خاصی نبود."
جیمین: (با پوزخند) "نکنه داری می‌گی واقعاً می‌تونه بخونه؟"
کوک: (محکم سر تکان می‌دهد) "آره! شاید هنوز حرفه‌ای نباشه، ولی حس و خامی خاصی توی صداش هست."
تههیونگ: (دست به سینه می‌شود و چپ‌چپ نگاه می‌کند) "خیلی سخت می‌شه باور کرد. یهویی از آسمون افتاده تو ماشینمون، حالا هم قراره خواننده بشه؟"
جیمین: (با خنده‌ی تمسخرآمیز) "کوکی، فکر نمی‌کنی زیادی مهربونی؟"
کوک: (چشمانش را تنگ می‌کند) "نه، فقط می‌گم چیزی که شنیدم، واقعی بود. حتی اگه شما باور نکنید."
تههیونگ: (با بی‌حوصلگی) "باشه، پس بذار خودشونو ثابت کنه. یه بار دیگه بخونه ببینیم واقعاً چی می‌گی."
ات چشمانش را گشاد می‌کند. "چی؟! الان؟ جلوی شما؟!"
جیمین: (لبخند شیطنت‌آمیزی می‌زند) "اگه واقعاً صدای خوبی داره، پس نباید مشکلی داشته باشه، درسته؟
ات نگاهی به کوک می‌اندازد که با جدیت سر تکان می‌دهد. "بخون. نشونشون بده."
قلب ات دوباره شروع به تند زدن می‌کند.
دیدگاه ها (۰)

ات سرش را محکم تکان می‌دهد. "نه! من جلوی شماها نمی‌خونم!"تهه...

ات و جین آخرین ظرف‌ها را روی میز گذاشتند و نشستند. اعضا با ا...

ات نفسش را حبس می‌کند و آرام شروع به خواندن می‌کند. در ابتدا...

ات هنوز از بحث قبلی کمی ناراحت است، اما تصمیم می‌گیرد فعلاً ...

فیک چند پارتی از کوک اسم فیک ((وقتی تو بلندم بودی))پارت یک...

p24سه ماه بعد – نیمه‌شبساعت دو و نیمِ شبه.دفتر ات تقریبا تار...

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۳۳

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط