سال ها پیش
سال ها پیش
اولین بار که مرا دیدی
من تو را ندیدم.
بار دوّم و سوّم مرا دیدی و
باز هم ندیدمت.
بار ها مرا می دیدی
و من همچنان نمی دیدمت.
تحمّلت طاق شد،
و کاری کردی که
هر روز قبل از هر چیز
اوّل دیدنِ تو را تجربه کنم.
تازه شروع کرده بودم
که بی خبر چشم هایت را بستی بر من.
نمی دانم تویی که می خواستی نباشی
چرا چشم های مرا
باز کردی؟!
با رفتنت، برای همیشه
دیدن را کور کردم
و عصای سپیدی
به دست گرفتم تا
دوباره، کسی تو را در من تکرار نکند وَ
هوای بینا کردنِ من
به مخیّله اش نزند.
اولین بار که مرا دیدی
من تو را ندیدم.
بار دوّم و سوّم مرا دیدی و
باز هم ندیدمت.
بار ها مرا می دیدی
و من همچنان نمی دیدمت.
تحمّلت طاق شد،
و کاری کردی که
هر روز قبل از هر چیز
اوّل دیدنِ تو را تجربه کنم.
تازه شروع کرده بودم
که بی خبر چشم هایت را بستی بر من.
نمی دانم تویی که می خواستی نباشی
چرا چشم های مرا
باز کردی؟!
با رفتنت، برای همیشه
دیدن را کور کردم
و عصای سپیدی
به دست گرفتم تا
دوباره، کسی تو را در من تکرار نکند وَ
هوای بینا کردنِ من
به مخیّله اش نزند.
۵.۵k
۱۳ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.