فیک(سرنوشت ) پارت ۴۲
فیک(سرنوشت ) پارت ۴۲
آلیس ویو
با دستمال نم داری که تو دستم بود دونه دونه کشو های اتاق جونگ کوک و تمیز میکردم.
کشو این سمتی تخت و تميز کردم و به سمت کشو اونوری رفتم...
کشو اول و باز کردم...و بعدی تمیز کردنش بستمش...
روشم دستمال و کشیدم تا خاکش بره.
روی زمین نشستم و کشو دوم و باز کردم..
توش چندتا برگه با یه جعبه خیلی کوچيک بود برگه هارو برداشتم و کنارم زمین گذاشتم و بعدش دستم به سمت جعبه رفتم.
برداشتمش...و خاستم اونم رو زمین کنار برگه ها بزارم اما از رو کنجکاوم نشد...
جعبه رو دستم گرفتم و با اون یکی دستم خاستم بازش کنم...که در این حال در اتاقم باز شد...
دستپاچه شدم و نمیدونستم چیکار کنم..
جونگ کوک سریع سمتم اومد و جعبه رو از دستم گرفت..ازجام بلند شدم..
جونگ کوک: داشتی چیکار میکردی؟
آلیس: خ..خب داشتم تمیزکاری میکردم...
جونگ کوک: تمیزکاری..یا داشتی کشو هارو دید میزدی..؟
آلیس : داشتم تمیزکاری میکردم..و اصلام کشو هارو دید نمیزدم..
جونگ کوک: پس این تو دستت چیکار میکنه؟
آلیس: داشتم خاک روش و تمیز میکردم.
جونگ کوک: بار آخرت باشه..دیگه نمیخام ببينم دستت به این خورده باشه.
آلیس: اصلا این چی هست؟
جونگ کوک: به تو ربط نداره
آلیس: باشه..
جونگ کوک دوباره اون جعبه رو داخل کشو گذاشت و به سمت کمد لباساش رفت.
و در حال که دنبال لباس میگشت گفت.
جونگ کوک: عصر حاظر شو..باید بریم قصر بابات.
آلیس: منم برم.
جونگ کوک: آره...
آلیس: باشه.
بعدی برداشتن یه دست لباس واسه خودش..از جلوم رد شد و چند قدم دورتر ازم وایستاد و تو همون حالت گفت.
جونگ کوک: هی خدا....کاش کور بودی چرا اینقد بهم نگاه میکنی.
و بعدش سؤالی بهم خیره شد.
خاستم یکمی اذیتش کنم گفتم
آلیس: چیه حق ندارم شوهرمو نگاه کنم
جونگ کوک: شوهر هه...مگه من شوهرتم
آلیس: من واست سوگند خوردم...پس یعنی شوهرمی
جونگ کوک: البته فقط از نظر تو
آلیس: همینم کافیه...روزی خودت قبول میکنی که من زنتم.
جونگ کوک: تو همین فکر و خیال باش...
و بعدی یه پوزخند به سمت حموم رفت.
غلط املایی بود معذرت ♥️
میخوام هرچه زودتر تمومش کنم....
و اینکه خبگفته بودین چرا هیجانی نمیشه و یا اتفاقی نمیوفته
ببینین نمیشه هرپارتِ یه اتفاق بیوفته..
مثلا چند پارت قبل بابا آلیس و مایا مُرد و ممکنه چند پارت بعد یه اتفاق بیوفته
اینجوری نمیشه که هر پارت یه اتفاق بیوفته..منم اونقدر ایده ندارم تا واسه هر پارت یه اتفاق درنظر بگیرم
پس اگه دوسش دارین بخونین
و اگه ندارین آن بزنین مث اون یکی فالورام.
آلیس ویو
با دستمال نم داری که تو دستم بود دونه دونه کشو های اتاق جونگ کوک و تمیز میکردم.
کشو این سمتی تخت و تميز کردم و به سمت کشو اونوری رفتم...
کشو اول و باز کردم...و بعدی تمیز کردنش بستمش...
روشم دستمال و کشیدم تا خاکش بره.
روی زمین نشستم و کشو دوم و باز کردم..
توش چندتا برگه با یه جعبه خیلی کوچيک بود برگه هارو برداشتم و کنارم زمین گذاشتم و بعدش دستم به سمت جعبه رفتم.
برداشتمش...و خاستم اونم رو زمین کنار برگه ها بزارم اما از رو کنجکاوم نشد...
جعبه رو دستم گرفتم و با اون یکی دستم خاستم بازش کنم...که در این حال در اتاقم باز شد...
دستپاچه شدم و نمیدونستم چیکار کنم..
جونگ کوک سریع سمتم اومد و جعبه رو از دستم گرفت..ازجام بلند شدم..
جونگ کوک: داشتی چیکار میکردی؟
آلیس: خ..خب داشتم تمیزکاری میکردم...
جونگ کوک: تمیزکاری..یا داشتی کشو هارو دید میزدی..؟
آلیس : داشتم تمیزکاری میکردم..و اصلام کشو هارو دید نمیزدم..
جونگ کوک: پس این تو دستت چیکار میکنه؟
آلیس: داشتم خاک روش و تمیز میکردم.
جونگ کوک: بار آخرت باشه..دیگه نمیخام ببينم دستت به این خورده باشه.
آلیس: اصلا این چی هست؟
جونگ کوک: به تو ربط نداره
آلیس: باشه..
جونگ کوک دوباره اون جعبه رو داخل کشو گذاشت و به سمت کمد لباساش رفت.
و در حال که دنبال لباس میگشت گفت.
جونگ کوک: عصر حاظر شو..باید بریم قصر بابات.
آلیس: منم برم.
جونگ کوک: آره...
آلیس: باشه.
بعدی برداشتن یه دست لباس واسه خودش..از جلوم رد شد و چند قدم دورتر ازم وایستاد و تو همون حالت گفت.
جونگ کوک: هی خدا....کاش کور بودی چرا اینقد بهم نگاه میکنی.
و بعدش سؤالی بهم خیره شد.
خاستم یکمی اذیتش کنم گفتم
آلیس: چیه حق ندارم شوهرمو نگاه کنم
جونگ کوک: شوهر هه...مگه من شوهرتم
آلیس: من واست سوگند خوردم...پس یعنی شوهرمی
جونگ کوک: البته فقط از نظر تو
آلیس: همینم کافیه...روزی خودت قبول میکنی که من زنتم.
جونگ کوک: تو همین فکر و خیال باش...
و بعدی یه پوزخند به سمت حموم رفت.
غلط املایی بود معذرت ♥️
میخوام هرچه زودتر تمومش کنم....
و اینکه خبگفته بودین چرا هیجانی نمیشه و یا اتفاقی نمیوفته
ببینین نمیشه هرپارتِ یه اتفاق بیوفته..
مثلا چند پارت قبل بابا آلیس و مایا مُرد و ممکنه چند پارت بعد یه اتفاق بیوفته
اینجوری نمیشه که هر پارت یه اتفاق بیوفته..منم اونقدر ایده ندارم تا واسه هر پارت یه اتفاق درنظر بگیرم
پس اگه دوسش دارین بخونین
و اگه ندارین آن بزنین مث اون یکی فالورام.
۲۰.۷k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.