فیک(سرنوشت ) پارت ۴۳
فیک(سرنوشت ) پارت ۴۳
آلیس ویو
بعدی شونه زدن موهام شونه رو روی میز آرایشم گذاشتم.
حوله رو از دور تنم دور کردم و به سمت لباسم که روی تخت گذاشته بودم رفتم
برداشتمش و تنم کردم...به پوست سفیدم خیلی میومد..لباسی با رنگ آبی آستن های پُف کرده سفید.
موهامو با دستم جلوم آوردم و دستمو به سمت زیپ پشتم بردم و مشغول بستنش شدم...
یکمی کشیدمش که خراب شد و دیگه نمیشد بکشمش..
هرچقد سعیمو کردم اما فایده نداشت.
وقتی کافیِ نداشتم تا عوضش کنم..اصلا اگه عوض کنم چجوری عوض کنم زیپش نه بالا میرفت و نه پایین میومد...
با تموم زورم بالا کشیدمش که انگار موم از ریشه دراومد..
دوباره کشیدم که فهمیدم موهام جلو بستن زیپ و گرفته و نمیزاره تا ببندمش.
با دستم موهامو میکشیدم اما بیفایده بود..
هرچقد سعی کردم نشد که نشد..
روی تخت نشستم و نمیدونستم چیکار کنم...برم خدمتکار و صدا بزنم تا بیاد زیپ لباسمو ببنده نه نه..اینجوری اونا فکر میکنن که من چقدر میتونم دست پا چلفتی باشم...نه نه نمیشه
سرمو بین دستام گرفتم و داشتم فکر میکردم که صدا در اومد..فکر کردم هلنا عه و یا خدمتکار سریع سرمو بلند کردم و قبل اينکه ببینم کیه ازش کمک خاستم اما تا دیدن قیافه عصبیش حرفمو قورت دادم.
آلیس: اوه میشه......
جونگ کوک: تو که تا الان حاظر نشدی.؟؟؟
آلیس: خب چیزه...تو برو من میام
جونگ کوک: چرا برم ..برم که تو تا صبح و اینجا بشینی.
آلیس:نه فقط ۱ دقیقه دیگه میام...تو برو سریع حاظر میشم میام...
جونگ کوک: مشکلیه؟؟؟
آلیس: نه...
جونگ کوک: پس چرا آستن لباسات یجوری جلو اومده واست بزرگه..
آلیس: هی بابا ولش کن..همون جونگ کوک سرد باش و به هیچی اصلا نگاه نکن و چیزی نپرس...
جونگ کوک: من همون جونگ کوک سردم فقط خاستم کمک کنم...باشه نمیخای اصلا نخا...اما آستن لباستو بگیر کم مونده از روی شونت بیوفته.
سریع گرفتمش...و دوباره بالا کشیدمش که دم دستم مو هم کشیده شد..
آلیس:آی آییی...
جونگ کوک که دم در رسیده بود و میخاست بره با صدام دوباره برگشت..
جونگ کوک: گفتم که خبریه چیزی شده.؟
آلیس: زیپ لباسم..نمیتونم ببندمش
جونگ کوک:زودتر میگفتی میمردی؟
آلیس: خب الان که گفتم...میخای کمکم کنی یا نه
جونگ کوک: باشه بلند شو..
از روی تخت بلند شدم..و دو قدمی به سمتش رفتم...پشتم ایستاد.
غلط املایی بود معذرت 🤍💜
میگن هیجانیش کنم دقیقا چیکار کنم یا چجوری بنویسم تا هیجانی بشه؟؟.
آلیس ویو
بعدی شونه زدن موهام شونه رو روی میز آرایشم گذاشتم.
حوله رو از دور تنم دور کردم و به سمت لباسم که روی تخت گذاشته بودم رفتم
برداشتمش و تنم کردم...به پوست سفیدم خیلی میومد..لباسی با رنگ آبی آستن های پُف کرده سفید.
موهامو با دستم جلوم آوردم و دستمو به سمت زیپ پشتم بردم و مشغول بستنش شدم...
یکمی کشیدمش که خراب شد و دیگه نمیشد بکشمش..
هرچقد سعیمو کردم اما فایده نداشت.
وقتی کافیِ نداشتم تا عوضش کنم..اصلا اگه عوض کنم چجوری عوض کنم زیپش نه بالا میرفت و نه پایین میومد...
با تموم زورم بالا کشیدمش که انگار موم از ریشه دراومد..
دوباره کشیدم که فهمیدم موهام جلو بستن زیپ و گرفته و نمیزاره تا ببندمش.
با دستم موهامو میکشیدم اما بیفایده بود..
هرچقد سعی کردم نشد که نشد..
روی تخت نشستم و نمیدونستم چیکار کنم...برم خدمتکار و صدا بزنم تا بیاد زیپ لباسمو ببنده نه نه..اینجوری اونا فکر میکنن که من چقدر میتونم دست پا چلفتی باشم...نه نه نمیشه
سرمو بین دستام گرفتم و داشتم فکر میکردم که صدا در اومد..فکر کردم هلنا عه و یا خدمتکار سریع سرمو بلند کردم و قبل اينکه ببینم کیه ازش کمک خاستم اما تا دیدن قیافه عصبیش حرفمو قورت دادم.
آلیس: اوه میشه......
جونگ کوک: تو که تا الان حاظر نشدی.؟؟؟
آلیس: خب چیزه...تو برو من میام
جونگ کوک: چرا برم ..برم که تو تا صبح و اینجا بشینی.
آلیس:نه فقط ۱ دقیقه دیگه میام...تو برو سریع حاظر میشم میام...
جونگ کوک: مشکلیه؟؟؟
آلیس: نه...
جونگ کوک: پس چرا آستن لباسات یجوری جلو اومده واست بزرگه..
آلیس: هی بابا ولش کن..همون جونگ کوک سرد باش و به هیچی اصلا نگاه نکن و چیزی نپرس...
جونگ کوک: من همون جونگ کوک سردم فقط خاستم کمک کنم...باشه نمیخای اصلا نخا...اما آستن لباستو بگیر کم مونده از روی شونت بیوفته.
سریع گرفتمش...و دوباره بالا کشیدمش که دم دستم مو هم کشیده شد..
آلیس:آی آییی...
جونگ کوک که دم در رسیده بود و میخاست بره با صدام دوباره برگشت..
جونگ کوک: گفتم که خبریه چیزی شده.؟
آلیس: زیپ لباسم..نمیتونم ببندمش
جونگ کوک:زودتر میگفتی میمردی؟
آلیس: خب الان که گفتم...میخای کمکم کنی یا نه
جونگ کوک: باشه بلند شو..
از روی تخت بلند شدم..و دو قدمی به سمتش رفتم...پشتم ایستاد.
غلط املایی بود معذرت 🤍💜
میگن هیجانیش کنم دقیقا چیکار کنم یا چجوری بنویسم تا هیجانی بشه؟؟.
۱۸.۱k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.