part
part 235
لیلی:اوم مرسی ددی ولی با دوستام شام دورهمی خوردیم و چون رستوران به اینجا نزدیک بود پس خودم اومدم
رابرت: اشکال نداره بیا بشین میگم برات قهوه بیارن تا من اماده شم
لیلی: تنکیو ددی
روی کاناپه نشستم خدمتکار برام قهوه اورد قهوه رو گرفتم ارم شروع کردم به خوردن بعد چند مین رابرت اومد پایین برگشتم سمتش خیلی خوشتیپ شده بود یه لبخند زدمو از جام بلند شدمو رفتم سمتش یه چرخ با عشوه دورش چرخیدمو دوباره روبروش وایستادم
لیلی: خیلی قشنگی هیف من نیست
رابرت: تو لایق بهترین هایی بیبی
یه روسه روی لبش گذاشتمو بقلش کردم
لیلی: ممنون که هستی
رابرت: لیدی؟
لیلی: جونم
رابرت: حس نمیکنی لباست لباست زیادی جذب
لیلی: نگو که میخوای گیر بدی. چون من همراه توعم باید بهترین باشم
رابرت: اوکی اینبار مشکلی نیست
لیلی: بزن بریم
رابرت: بریم
باهم سوار ماشین شدیمو راه افتادیم بعد یه ربع رسیدیم رابرت از ماشین پیاده شدو در سمت من رو باز کرد با لبخند کوچیکی از ماشین پیاده شدم دستامو دور دستاش حلقه کردمو باهم وارد بار شدیم بوی سیگار و الکل حالمو بهم میزد رفتیمو روی میزی که رزروش کرده بودیم نشستیم گارسون اومد سمتمون
گارسون: چی میل دارید؟
رابرت: دوشیشه ویسکی میخوام
لیلی: برای منم اب پرتقال
گارسون: چشم (رفت)
رابرت: نمیخوای مست کنی
لیلی: به الکل حساسیت دارم نمیتونم بخورم
رابرت: مشکلی نیست به جات دو برابر مست میکنم
لیلی: رابرت زیادروی نکن برات بد میشه
رابرت: زیادی نگرانی بابا
گارسون سفارشاتمونو اورد رابرت شیشه ویسکی رو باز کردو داخل لیوان ریخت و یه ضرب سر کشید به نظر میومد ظرفیتش بالاست بخواطر همین همینجوری نگاش میکردمو اب پرتغالمو میخوردم بعد نیم ساعت هر دو شیشه رو سر کشیده بود و مست بود
لیلی: رابرت. رابرت
رابرت: جونم بیبی(مست)
لیلی:اوم مرسی ددی ولی با دوستام شام دورهمی خوردیم و چون رستوران به اینجا نزدیک بود پس خودم اومدم
رابرت: اشکال نداره بیا بشین میگم برات قهوه بیارن تا من اماده شم
لیلی: تنکیو ددی
روی کاناپه نشستم خدمتکار برام قهوه اورد قهوه رو گرفتم ارم شروع کردم به خوردن بعد چند مین رابرت اومد پایین برگشتم سمتش خیلی خوشتیپ شده بود یه لبخند زدمو از جام بلند شدمو رفتم سمتش یه چرخ با عشوه دورش چرخیدمو دوباره روبروش وایستادم
لیلی: خیلی قشنگی هیف من نیست
رابرت: تو لایق بهترین هایی بیبی
یه روسه روی لبش گذاشتمو بقلش کردم
لیلی: ممنون که هستی
رابرت: لیدی؟
لیلی: جونم
رابرت: حس نمیکنی لباست لباست زیادی جذب
لیلی: نگو که میخوای گیر بدی. چون من همراه توعم باید بهترین باشم
رابرت: اوکی اینبار مشکلی نیست
لیلی: بزن بریم
رابرت: بریم
باهم سوار ماشین شدیمو راه افتادیم بعد یه ربع رسیدیم رابرت از ماشین پیاده شدو در سمت من رو باز کرد با لبخند کوچیکی از ماشین پیاده شدم دستامو دور دستاش حلقه کردمو باهم وارد بار شدیم بوی سیگار و الکل حالمو بهم میزد رفتیمو روی میزی که رزروش کرده بودیم نشستیم گارسون اومد سمتمون
گارسون: چی میل دارید؟
رابرت: دوشیشه ویسکی میخوام
لیلی: برای منم اب پرتقال
گارسون: چشم (رفت)
رابرت: نمیخوای مست کنی
لیلی: به الکل حساسیت دارم نمیتونم بخورم
رابرت: مشکلی نیست به جات دو برابر مست میکنم
لیلی: رابرت زیادروی نکن برات بد میشه
رابرت: زیادی نگرانی بابا
گارسون سفارشاتمونو اورد رابرت شیشه ویسکی رو باز کردو داخل لیوان ریخت و یه ضرب سر کشید به نظر میومد ظرفیتش بالاست بخواطر همین همینجوری نگاش میکردمو اب پرتغالمو میخوردم بعد نیم ساعت هر دو شیشه رو سر کشیده بود و مست بود
لیلی: رابرت. رابرت
رابرت: جونم بیبی(مست)
- ۴.۴k
- ۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط