عشق پر دردسر پارت ۸

#نیکا
با شنیدن صدای ارسلان سریع گوشیو قطع کردم


#ارسلان
با قطع کردن گوشی توسط نیکا جا خوردم زنگ زدم تا ببینم چیکار داشت


#نیکا
جرعت نداشتم جواب بدم فقط رد تماس میدادم


#ارسلان
از این کار نیکا هم تعجب کردم و هم عصبی شدم پیم دادم که توی شرکت منتظرتم گوشیو گذاشتم کنار رو رفتم شرکت
رفتم داخل که با یه صحنه نسبتا بد رو به رو شدم
اون صحنه عجیب دیدن رئیسم بود واقعا نمیدونستم باید چیکار کنم
رفتم جلو و احوال پرسی کردم بهم گفتن که باید برم خارج از کشور اونم تنها
میدونستم اگه برم دیانا باعث میشه که آبرومون بره و میدونستم که اگه نرم یه پاداش بزرگی رو از دست خواهم داد
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم قبول کردم ولی نمیدونستم باید دیانا رو چیکار کنم
پس زنگ زدم به رضا

مکالمه بین رضا و ارسلان
#رضا
الو جانم داداش


#ارسلان
داداش به کمک نیاز دارم میتونی بیای شرکت ؟


#رضا
اره چیشده مگه


#ارسلان
هیچی رئیسم گیر داده که حتما باید برای بررسی یه پرونده برو آلمان و توی شرکت هم کسی نیست از اون طرف هم نمیدونم دیانا رو چیکار کنم ؟ تو میتونی کمکم کنی؟


#رضا
اره حتما


#ارسلان
مرسی داداش
قطع کردم رفتم خونه دیدم ممد اونجاست
رفتم پیشش و بهش سلام کردم و دیدم دیانا نیست سوال کردم که میدونه کجاست یا نه ؟
گفت که رفته توی اتاقش
منم گفتم که باشه و بلند شدم و رفتم توی اتاقش
اینم از اون پارتی که گفتم بابت ۳۰۰ تاییمون میزارم
اگه لایک هاش به ده برسه پارت بعدی رو میزارم