Part 18
Part 18
(ویو کوک)
صبح از خواب بیدار شدم با صورت بامزه و کیوت ات مواجه شدم آخه این بشر چقدر کیوته یه بوسه عمیقی از لباش گرفت گرفتم و رفتم پایین دیشب به خدمتکارا گفتم برن تا بتونم با ات تنها باشم و بعد رفتم پایین تا برای خودم و ات صبحانه درست کنم بعد از ۱۵ دقیقه کارام تمام شد داشتم توت فرنگی ها رو قاچ میکردم که ات یهو اومد پشتم بغلم کرد
(ویو ات)
صبح بیدار شدم دیدم کوک کنارم نیست پاشدم رفتم پایین دیدم تو آشپز خونه داشت صبحونه درست میکرد رفت از پشت بغلش کردم
کوک :صبح بخیر پرنسسم
ات: صبح بخیر کوکی جونم
کوک:( خنده )
ات:( خنده )
کوک :بیا ( به ات توت فرنگی میده )
ات: دو لپی میخوره
کوک :توت فرنگی دوست داری
ات: اوهوم
کوک: پس باید از این به بعد بیشتر بخرم
(ویو کوک )
ات باید میرفت خونش که وسایل هاشو برداره تا اون موقع من داشتم کار هام رو انجام میدادم
که یهو اکسم یونا پیداش شد اومد نشست رو پاهام و بزور سعی میکرد منو ببوسه
کوک :گمشو از اینجا( عربده )
یون:ا اوه ددی جونم چش شده
کوک: خفه هرزه اسم منو به زبون خودت نیار
یونا :اوه ددی خیلی وحشی شدی ها
(ویو ات )
کار هام تموم شده بود دیگه داشتم برمیگشتم پیش کوک با صحنه ایی که دیدم خشکم زده بود اون کوک بود داشت یه دختر دیگه رو می بوسید که یهو تا منو دید ولش کرد
کوک :آه یونا برو گمشو اونور
کوک: ا...ات
ات :خفههه شوو عوضی تو چطور تونستی( گریه )
یونا: اوه میبینم یه هرزه دیگه آوردی
کوک :خفه شو اسمه خودتو رو بقیه نذار (عربده )
کوک: ات باور کن از عمد نبود
ات :واقعا برات متاسفم
کوک: ا...ات گوش بده
(ویو ات)
از اونجا رفتم تو خونه ی خودم لیا هم اونجا بود تا منو دید اومد پیشم گفت
لیا: ات ات قشنگم چی شده
ات :ک..کوک (گریه )
لیا :کوک چی
ات: بهم خیانت کرد( گریه )
لیا :چ.چی امکان نداره
ات :با چشای خودم دیدم یه دختر دیگه رو میبوسید
لیا ات رو بغل میکنه
لیا :اشکال نداره عزیزم قربونت برم من گریه نکن منم ناراحت میشم باشه
ات :اما چطوری وقتی وابستش شدم
لیا :بیا عزیزم برو یه دوش بگیر شایو حالت بهتر شد باشه قشنگم
(ویو لیا )
ات رفت حموم که گوشیش زنگ خورد روش نوشته بود کوکی جونم جواب دادم و هرچی فحش بود بهش دادم
لیا: تو چطور تونستی به دوست من خیانت کنی
کوک: بخدا گوش بده ات کجاست
لیا: دیگه قرار نیست ببینیش
(ویو کوک )
با کلی بدبختی به لیا فهموندم که اون اکسم بود و همیشه میومد اینجوری میکرد بلخره باور کرد ولی بهم گفت ات خیلی ناراحت شده می دونستم باید چیکار کنم ولی خیلی دیر بود تصمیم گرفتم فردا برم برای همین خوابیدم خیلی سخت بود بدون ات بخوابم دیگه به بوی تنش عادت کردم برای همین یه ...............
ادامه دارد
(ویو کوک)
صبح از خواب بیدار شدم با صورت بامزه و کیوت ات مواجه شدم آخه این بشر چقدر کیوته یه بوسه عمیقی از لباش گرفت گرفتم و رفتم پایین دیشب به خدمتکارا گفتم برن تا بتونم با ات تنها باشم و بعد رفتم پایین تا برای خودم و ات صبحانه درست کنم بعد از ۱۵ دقیقه کارام تمام شد داشتم توت فرنگی ها رو قاچ میکردم که ات یهو اومد پشتم بغلم کرد
(ویو ات)
صبح بیدار شدم دیدم کوک کنارم نیست پاشدم رفتم پایین دیدم تو آشپز خونه داشت صبحونه درست میکرد رفت از پشت بغلش کردم
کوک :صبح بخیر پرنسسم
ات: صبح بخیر کوکی جونم
کوک:( خنده )
ات:( خنده )
کوک :بیا ( به ات توت فرنگی میده )
ات: دو لپی میخوره
کوک :توت فرنگی دوست داری
ات: اوهوم
کوک: پس باید از این به بعد بیشتر بخرم
(ویو کوک )
ات باید میرفت خونش که وسایل هاشو برداره تا اون موقع من داشتم کار هام رو انجام میدادم
که یهو اکسم یونا پیداش شد اومد نشست رو پاهام و بزور سعی میکرد منو ببوسه
کوک :گمشو از اینجا( عربده )
یون:ا اوه ددی جونم چش شده
کوک: خفه هرزه اسم منو به زبون خودت نیار
یونا :اوه ددی خیلی وحشی شدی ها
(ویو ات )
کار هام تموم شده بود دیگه داشتم برمیگشتم پیش کوک با صحنه ایی که دیدم خشکم زده بود اون کوک بود داشت یه دختر دیگه رو می بوسید که یهو تا منو دید ولش کرد
کوک :آه یونا برو گمشو اونور
کوک: ا...ات
ات :خفههه شوو عوضی تو چطور تونستی( گریه )
یونا: اوه میبینم یه هرزه دیگه آوردی
کوک :خفه شو اسمه خودتو رو بقیه نذار (عربده )
کوک: ات باور کن از عمد نبود
ات :واقعا برات متاسفم
کوک: ا...ات گوش بده
(ویو ات)
از اونجا رفتم تو خونه ی خودم لیا هم اونجا بود تا منو دید اومد پیشم گفت
لیا: ات ات قشنگم چی شده
ات :ک..کوک (گریه )
لیا :کوک چی
ات: بهم خیانت کرد( گریه )
لیا :چ.چی امکان نداره
ات :با چشای خودم دیدم یه دختر دیگه رو میبوسید
لیا ات رو بغل میکنه
لیا :اشکال نداره عزیزم قربونت برم من گریه نکن منم ناراحت میشم باشه
ات :اما چطوری وقتی وابستش شدم
لیا :بیا عزیزم برو یه دوش بگیر شایو حالت بهتر شد باشه قشنگم
(ویو لیا )
ات رفت حموم که گوشیش زنگ خورد روش نوشته بود کوکی جونم جواب دادم و هرچی فحش بود بهش دادم
لیا: تو چطور تونستی به دوست من خیانت کنی
کوک: بخدا گوش بده ات کجاست
لیا: دیگه قرار نیست ببینیش
(ویو کوک )
با کلی بدبختی به لیا فهموندم که اون اکسم بود و همیشه میومد اینجوری میکرد بلخره باور کرد ولی بهم گفت ات خیلی ناراحت شده می دونستم باید چیکار کنم ولی خیلی دیر بود تصمیم گرفتم فردا برم برای همین خوابیدم خیلی سخت بود بدون ات بخوابم دیگه به بوی تنش عادت کردم برای همین یه ...............
ادامه دارد
۵۷.۵k
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.